مردم موظف هستند رهبر منصوب الهی را بپذیرند
مردم موظف هستند رهبری منصوب الهی را بپذیرند و اگر به اراده خود این اراده را بپذیرند، برای این امام و رهبر تعیین شده از جانب خدا تکلیف اقامه حکم در میان مردم وجود خواهد داشت اما اگر مردم نپذیرفتند، او از طرف خدا تکلیف ندارد. البته مردمی که این مسأله را نپذیرند همه گناهکارند
به گزارش alamolhoda.com، آیت الله علم الهدی ظهر امروز در جلسه روزانه تفسیر قرآن کریم به بیان ادامه نکات تفسیری آیه شریفه «هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ عَلی عَبْدِهِ آیاتٍ بَیِّناتٍ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ إِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ» پرداخت که مشروح اهم نکات ایشان به شرح زیر است:
ـ این آیه قرآن می فرماید «خداوند قرآن را نازل کرده تا پیامبر(ص) توسط آن شما را از ظلمات به سوی نور هدایت کند.» یعنی قرآن کتاب هدایت است و هدایت انسان ها در هر زمانی مربوط به خروج آن ها در آن زمان از تاریکی های همان زمان به سوی نور است و اگر ما نتوانیم از آیات قرآن کریم در خروج از تاریکی های روز جامعه مان استفاده کنیم، بنابراین بهره برداری ما از کتاب خدا ابتر و ناقص خواهد شد.
ـ تفسیر قرآن اگر برای ما نقش هدایتی جهت خروج از ظلمات و تاریکی های روز جامعه نداشته باشد، بی نتیجه خواهد بود و از همین جهت بنده سعی دارم از مطالب تفسیری در راستای نقش اصلی قرآن یعنی همان نقش هدایت گری استفاده کنم و قصد نداریم به صورت گذرا از نکات آن عبور کنیم چرا که قرآن دانی با قرآنی خوانی متفاوت است و با وجود تأکیداتی که بر مسأله ترتیل قرآن در ماه مبارک رمضان شده، شایسته است که در کنار قرآن خوانی، برای قرآن دانی نیز تلاش کنیم تا از ظلمات و تاریکی های زندگی به نور برسیم.
پیامبر اکرم(ص) پیش از پیامبری عبد کامل پروردگار هستند
ـ در این آیه از صفت «بنده» برای پیامبر اکرم(ص) استفاده شده و فرموده «خداوند متعالی خدایی است که آیات بینات را بر بنده اش نازل کرده است.» مقام عبودیت پیامبر(ص) نسبت به خدا بالاتر از مقام رسالت ایشان است و شما در نماز هم این صفت را به صورت مقدم اعلام می دارید و می گویید «اشهد أن محمداً عبده و رسوله.» یعنی ابتدا عبودیت پیامبر را مطرح می کنید و سپس رسالت ایشان را. عبودیت عنوارن مورد افتخار پیامبر(ص) است اما در میان تمام آیات قرآن، تعبیر «عبد» در این آیه بیان شده است و باید به نکته آن توجه کرد.
ـ نزول آیات قرآن اگر بر انسانی صورت می گرفت که آن را در مسیر توسعه قدرت و شخصیت و یا در مسیر امتیازیابی برای خود استفاده کند، ممکن بود این معنا در ذهن انسان ها بیاید که اساسا ادعای پیامبری ایشان یک ادعای سیاسی قلمداد شود؛ کما این که برخی همین گونه تحلیل می کردند و می گفتند «دین و آیه قرآنی بر پیامبر(ص) نازل نشده و پیامبر(ص) یک نابغه بزرگ است که می تواند امپراطوری سومی در کنار ایران و روم برای خود درست کند و در نتیجه از این بهانه استفاده کرده است.» منافقان این گونه تحلیل می کردند.
ـ بنی امیه معتقد بودند پیامبر(ص) با مملکت داری و سیاست بازی می کند و ادعای پیامبر کرده است و این ادعا ممکن بود در سایر مسلمانان نیز ایجاد تردید کند و خدا با بیان این صفت، می خواهد بگوید «محمد(ص) عبد من است و غیر از من چیزی در قاموس فکرش نیست و کامل ترین عبد من است و هر کاری اعم از حرکت سیاسی، جنگ و جهاد انجام می دهد در راستای توسعه دین من است.»
عبد خدا آیات او را در مسیر قدرت یابی استفاده نمی کند
ـ کسی که عبد خداست، آیات بینات خداوند را در جهت توسعه قدرت و شخصیت خود هزینه نمی کند بلکه در مقام عبودیت و بندگی حق مردم را با استفاده از این آیات بینات از ظلمات به سوی نور هدایت می کند و تبلیغ دین را در خط عبودیت خدا انجام می دهد و نیت دیگری جز بندگی خدا ندارد.
ـ در عرصه جهاد فی سبیل الله انسان معتقد به خدا هرکاری انجام دهد، به اندازه عبودیت پروردگار ارزش ندارد و در نتیجه باید نیت خود را فقط برای بندگی خدا تنظیم کند.
حاکم اسلامی باید انسانی پیشتاز در عبودیت خدا نسبت به همگان باشد
ـ در جریان رهبری امت اسلام، خداوند کسی را در رأی رهبری امت قرار داده است که او را برای عبودیت خود انتخاب کرده است. رهبری امت جز به وسیله عبودیت پروردگار ممکن نیست و خداوند بهترین بنده خود را برای رهبری امت نصب می فرماید. در نتیجه رهبری امت پس از پیامبر(ص) هم بنا بود در خط تداوم وحی باشد چرا که حاکمیت مربوط به خداوند است و مظهر خدا باید آن را به عهده داشته باشد یعنی کسی که در عبودیت از همه بالاتر باشد.
ـ وجود اقدس امیرالمؤمنین(ع) از طرف خدا برای رهبری امت در تداوم جریان وحی ساخته شدند و پس از جریان غدیر خم که به مدینه تشریف آوردند، یکی از رؤسای قبایل عرب که از بیعت مردم با امیرالمؤمنین(ع) مطلع شد، ناراحت شد و خدمت پیامبر اکرم(ص) رسید و خطاب به ایشان گفت «تو به ما گفتی نماز بخوانید، زکات دهید و جهاد کنید و ما انجام دادیم. امروز آمده ای پسر عمو و داماد خودت را به عنوان رهبر پس از خودت بر ما مسلط کردی. آیا این خواسته توست یا فرمان خدا؟» پیامبر اکرم(ص) فرمودند «این مسأله امری از جانب خداوند است.» آن شخص دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت «خدایا اگر پیامبر تو راست می گوید، سنگی از آسمان فرو فرست تا من از بین بروم چرا که چشم دیدن حکومت علی(ع) را ندارم و این مسأله نشانه ای برای اثبات صدق پیامبر(ص) شود.» به محض این که از درب مسجد بیرون رفت، سنگ عظیمی از آسمان نازل شد و بر فرق آن شخص فرود آمد. سپس این آیه بر پیامبر(ص) نازل شد که « سَأَلَ سائِلٌ بِعَذاب واقع.»
ـ مرحوم علامه امینی چندین مدرک از کتب عامه و اهل سنت نقل کرده است که همه آن ها گفته اند شأن نزول این آیه جریان مذکور است. تعیین امیرالمؤمنین(ع) از جانب خداوند بود. حالا کسی بگوید «پس مردم چه کاره اند؟» مردم موظف هستند این نصب الهی را بپذیرند و اگر به اراده خود این اراده را بپذیرند، برای این امام و رهبر تعیین شده از جانب خدا تکلیف اقامه حکم در میان مردم وجود خواهد داشت اما اگر مردم نپذیرفتند، او از طرف خدا تکلیف ندارد. البته مردمی که این مسأله را نپذیرند همه گناهکارند چون نصب و تعیین امام توسط خدا را نپذیرفته اند و این یک فعل حرام است که عذاب الهی را در پی دارد.
امام وظیفه ندارد در برابر ولایت ناپذیری مردم قیام کند
ـ امام(ع) وظیفه ندارد که وقتی مردم بیعت با او را نپذیرفتند، شمشیر بکشد و آن ها را مجبور به بیعت با خود کند. امیرالمؤمنین(ع) هم وقتی این گناه و انحراف مردم را دیدند، 25 سال در خانه نشستند. مردم هم ضامن انحراف خود شدند و هم انحرافی که در مکتب ایجاد کردند.
ـ کسانی که آن روز رهبری را از خط ولایت خارج کردند، تا روز ظهور امام زمان(عج) که حاکمیت ولایی در دنیا سراسری می شود در تمام انحرافاتی که در جامعه و امت اسلامی برای مسلمانان جهان پیش می آید، شریک هستند و خدا آن ها را بابت عدم پذیرش ولایت عذاب می کند اما امیرالمؤمنین(ع) در برابر این مسأله شمشیر نکشیدند در حالی که مسأله تحمیل حکومت بر مردم به سادگی صورت می پذیرفت و ایشان حتی نیاز به شمشیر هم نداشتند.
ـ امیرالمؤمنین(ع) حتی در صدد انتقام از مظالمی که مردم بر سر ایشان آوردند نیز بر نیامدند. در قضیه بیعت مردم پس از 25 سال با امیرالمؤمنین(ع) ایشان امتناع ورزیدند چون می دانستند بیعت آن ها از روی بیعت با مظهر حاکمیت خداوند نیست بلکه مدیری می خواهند که کشور آن ها را بدون تبعیض، رانت، چپاول و دزدی اداره کند و چنین مدیری به جز امیرالمؤمنین(ع) وجود نداشت. علت امتناع امیرالمؤمنین(ع) این مسأله بود.
ـ امیرالمؤمنین در خطبه شقشقیه خود می فرمایند «اگر حجت بر من تمام نشده بود بر این که ناصر و یاوری دارم که می خواهد تحت حکومت من درآید، افسار شتر حکومت را به گردنش می آویختم و رهایش می ساختم.» یعنی ولایت حق من است چرا که نصب شده از جانب خدا هستم و مبنای حکومتم نصب الهی است و از آن جا که مردم به من کمک می کننند، حجت بر من تمام است. رأی و نظر مردم را به عنوان ناصر و یاوری که باعث می شود حجت بر ایشان تمام شود پذیرفتند نه به عنوان مبدأ و مشروعیت حکومت.
مشروعیت حکومت از جانب خداست و هیچ حکومتی از جانب غیر خدا مشروعیت ندارد و حتی مردم هم اگر کسی را برای یک کار جزئی انتخاب کنند، مأموریت او باید توسط ولی امر تنفیذ شود چرا که ولایتش به ولایت الهی متصل استو مشروعیت با اتصال این سلطه به ولایت الهی حاصل می شود و غیر از این جریان، سایر حکومت ها طاغوت محسوب می شود.