خطبه دوم: مقتل خوانی حضرت رقیه (س)
مردم برای تأمین نیاز موکب پذیرایی زوار سیدالشهدا (علیهالسلام) کمک کنند
دولت تسهیلاتی فراهم کرده که دیگر عزیزان نیاز نیست بهزحمت بیفتند و از طریق آژانسهایی که سازمان حج و زیارت میتوانند ویزای خود را بگیرند و قرار است از زوار اربعین امام حسین (علیهالسلام)، خروجی از مرز نیز گرفته نشود و آزادانه بروند.
خطبه دوم نماز جمعه، حرم امام رضا (علیهالسلام)
ویدئو خطبه دوم
دریافت
مدت زمان: 26 دقیقه 28 ثانیه
آیتالله علمالهدی ظهر امروز در خطبه دوم نماز جمعه این هفته مشهد مقدس با توجه به سالروز شهادت حضرت رقیه (سلام الله علیها)، خطبه دوم را به مقتل خوانی آخرین فرزند امام حسین (علیهالسلام) اختصاص دادند و گفتند: امروز، روز پنجم ماه صفر است، بر حسب آنچه مرحوم ملا محمدباقر بیرجندی در کتاب «وقایع الشهور والایام» بیان فرموده است، امروز مصادف است با روز شهادت جانگداز میوه دل سیدالشهدا (علیهالسلام)، حضرت رقیه (سلام الله علیها) فاطمه صغیره در خرابه شام.
در موضوع حضرت رقیه (سلام الله علیها)، گفتار و بحث زیاد است، بنده آن مطالبی را که بعضیها گفته و تحلیلهایی که دارند و نقد آنها، فعلاً اینجا جای این بحثها نیست.
آنچه مشخص است، حضرت سید الشهدا طبق نقل اقوال مختلفی که در مورد دختران امام حسین (علیهالسلام) است، آنچه همه اجماع دارند در مورد دختران ایشان اسن است که امام حسین (علیهالسلام) سه دختر داشتند به نام فاطمه، فاطمه کبری، فاطمه صغری و فاطمه صغیره؛ فاطمه کبری حضرت سکینه خاتون هستند که در کربلا سن مبارکشان 13 سال بود و خانم ادیبه و شاعره خوش قریحه از شعرای بزرگ عرب حضرت سکینه است، اول مرثیهای هم که در عزای سید الشهدا سروده شد، حضرت سکینه خاتون سرودند.
دو شعر گفتند، شعر اول در گودی قتله گاه، همین شعری است که قالب مداحان نیز میخوانند به عنوان زبان حال سید الشهدا، « «شیعَتی ما اِنْ شَربتُمْ عَذْبَ ماءٍ فَاذکُرونی»، هرگاه آب دیدید به یاد من بیفتید؛ شیعَتی ما اِنْ شَربتُمْ عَذْبَ ماءٍ فَاذکُرونی، اَوْ سَمِعتُمْ بغَریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبونی، وَ اَنَا السِّبْطُ الَّذی مِنْ غَیْرِ جُرْمٍ قَتَلونی، وَ بجُرْدِ الْخَیْلِ بَعْدَ الْقَتْلِ عَمْداً سَحِقونی، لَیْتکُمْ فی یَوْمِ عاشورا جَمیعاً تَنْظُرونی، کَیْفَ اَسْتَسْقی لِطِفلی فَأبوا اَنْ یَرْحَمونی...» این شعر حضرت سکینه است که در گودی قتله گاه گفته اند.
دومین شعری هم که حضرت سکینه در مرثیه سیدالشهدا (علیهالسلام) گفتند، دم دروازه مدینه بود، وقتی اهل بیت برگشتند به مدینه، در دروازه مدینه این خانم این شعر را سرود: « مدینة جدّنا لا تقبلینا، فَبِالحَسَراتِ والاحزانِ جِئنا»، مدینه جد ما، ما را به خودت راه نده ما با غصه برگشتیم؛ این خانوم بعد از کربلا، حضرت سکینه 50 سال عمر کرد و در سنه 110 در سن 63 سالگی به رحمت خدا رفت.
دختر دوم امام حسین (علیهالسلام) ، حضرت فاطمه صغری است، این خانم به خاطر بیماری وقتی حضرت از مدینه به کربلا آمدند، حزانت او را به جناب ام سلمه سپردند و همراه امام حسین (علیهالسلام) به کربلا نیامد و در مدینه ماند، این خانم هم بعد از کربلا عمر طولانی کرد تا زمان امام صادق (علیهالسلام) این خانم در قید حیات بود و در زمان امام صادق (علیهالسلام) به رحمت خدا رفت.
دختر سوم امام حسین (علیهالسلام)، فاطمه صغیره است؛ فاطمه صغیره که بعد ملقب به رقیه (سلام الله علیها) شد، مادرش، دختر طلحة ابن عبدالله تمینی بود، او از بزرگان قبیله بنی تمیم بود، دختر زیبایی داشت، این دختر خانم با امام حسن (علیهالسلام) ازدواج کرد و از امام حسن بچه دار نشد، هانم باکمال از خانواده مهترمی بود، امام حسن (علیهالسلام) جزء وصایایی که به امام حسین (علیهالسلام) در لحظه شهادت داشتند فرمودند این خانم مجلله، محترمه و باکمال است، از خانواده مهمی است و از خانواده و عائله ما بیرون نرود، به امام حسین (علیهالسلام) وصیت کردند بعد از من شما با این خانم ازدواج کن که در بیت امیرالمؤمنین باقی بماند.
سید الشهدا بعد از امام حسن با جناب ام اسحاق ازدواج فرمودند و بعد از سه چهار سال، این خانم از وجود مقدس سیدالشهدا (علیهالسلام) حامله شد و در سال 57 هجری، حضرت رقیه (سلام الله علیها)، فاطمه صغیره را به دنیا آورد؛ فاطمه صغیره یک ساله بود که مادرش بر اثر کسالتی از دنیا رفت؛ این بچه یک ساله بی مادر ماند، آنهم دختر، امام حسین (علیهالسلام) خیلی به این بچه علاقه داشت و این ناز دانه را از خودش جدا نمیکرد، در واقع وجود سیدالشهدا (علیهالسلام) غیر از پدر، نقش مادر را هم برای این بچه ایفا میکردند.
بچه شیرینزبان و خوش صحبت بود، در سنین تفولیت و کودکی خیلی فصیحه و بلیغه بود، یک دختر سهچهارساله در جمعی که وارد می شد، تمام جمع را متوجه خودش میکرد، در راه کربلا، حضرت رقیه (سلام الله علیها)، خواهر سیدالشهدا (علیهالسلام) و همسر جناب مسلم بن عقیل و مادر طفلان مسلم به این بچه خیلی علاقهمند بود و این بچه را دوست داشت و حضرت رقیه (سلام الله علیها)، به دلیل علاقه زیادی که داشتند، خواهر سیدالشهدا (علیهالسلام) از برادرشان تقاضا کردند اسم رقیه (سلام الله علیها) روی این بچه گذاشته بشود و از آن به بعد، او صدا میزد رقیه (سلام الله علیها)، سیدالشهدا (علیهالسلام) هم صدا میزدند رقیه (سلام الله علیها) و تمام اهل بیت این فاطمه صغیره را رقیه(سلام الله علیها) صدا میزدند و رقیه (سلام الله علیها) شد لقبش.
دختر خانم خوش صحبت و خوش بیانی بود، در جریان کربلا هم آنی آتش به قلب همه می زد و همه را منقلب میکرد طرز صحبت کردن این بچه بود؛ حلال بن نافع یکی از واقعه نویس های کربلاست، میگوید روز عاشورا دیدم امام حسین (علیهالسلام) بین دو صف ایستاده اند و یک دختر بچه سهچهارساله ای از خیمهها آمد بیرون و آمد دست امام حسین (علیهالسلام) را گرفت و لباس امام حسین (علیهالسلام) را تکان داد و گفت: «یا أبَه!اُنظُر اِلَیَّ فَإنّی عَطشانٌ»، بابا نگاه کن به صورتم، من تشنهام.
گفت امام حسین (علیهالسلام) خیلی ناراحت شدند و فرمودند: «بُنَیَّ یَسقیکَ الله فَإنَّه خَلیل»، دخترم، خدا تو را سیر آب میکند، خدا خلیل و دوست من است و مرا دوست دارد؛ دست بچه را گرفتند و آوردند در خیمهها و به زنها دادند، حلال گفت پرسیدم این بچه چه کسی بود و لباس امام حسین (علیهالسلام) را گرفت و این حرف را زد، گفتند این آخرین فرزند امام حسین (علیهالسلام)، فاطمه صغیره است و به او فاطمه صغیره هم میگویند.
تمام جریان هایی که شما در کربلا راجع به طفل سهچهارساله شنیدید، همه اش مربوط به این خانم است، وقتی سید الشهدا حرکت کردند به طرف میدان در آن وداع آخر، همه وداع کردند و امام حسین (علیهالسلام) خواستند از خیمه بیرون بیایند، این طفل دوید و صدا زد: «بابا بایست من نگاهت کنم» از دیدار تو زاد و توشه بردارم؛ سیدالشهدا ایستاد، برگشت، نشست و این بچه خود را در دامن امام حسین (علیهالسلام) انداخت و عرض کرد: «بابا مگر از ما سیر شدی؟ کجا داری میری؟».
عصر روز عاشورا وقتی حضرت سیدالشهدا (علیهالسلام) به شهادت رسیدند، حمله کردند خیمهها را آتش زدند، بچهها متواری شدند و بچه ها را جمع کردند، عمر سعد به لشکریانش گفت این ها سه روزه آب نخورده اند، به این زن و بچه ها آب دهید؛ سقاها آمدند به این زن و بچه آب بدهند، به این ها جام ها آب میدادند و ظرف آب دادند به این نازدانه، دیدند این ظرف آب را گرفت و بهطرف گودی قتله گاه رفت، گفت برای بابایم میبرم، بابایم تشنه بود، آن مأمور گفت بابایت شهید شد، زنده نیست که برای او ببری، تا این حرف را زد او هم ظرف آب را پرت کرد و گفت پس من هم آب نمیخورم.
جریان گودی قتله گاه که شنیدید کنار بدن سیدالشهدا (علیهالسلام) مال همین دختر خانم هست، قضیه در دروازه کوفه چون سیدالشهدا (علیهالسلام) این بچه را به خواهرشان زینب سپرده بودند، زینب (س) در تمام این سفر این بچه را از خود جدا نمیکردند، سوار شتر شد این بچه را روی دامن خود نگه داشت؛ دم دروازه کوفه وقتی سربریده امام حسین (علیهالسلام)بالای نیزه رفت دید این بچه دارد خیرهخیره نگاه می کند، زینب خطاب به سربریده گفت: «یا أخی فاطمة الصغیرة کلّمها ...»، برادر نگاهی بکن این فاطمه صغیره نزدیک است جان دهد؛ با این فاطمه صغیره حرف بزن.
جریان قصر بنی مقاتل که دو هفته پیش عرض کردم مربوط به همین دختر خانم بود تا رسید به خرابه شما؛ اولاً این خرابه شام، خرابه نبود چون در کنار قصر سلطنتی، وجود خرابه معنا ندارد؛ یک زمینهایی که در حریم کاخ مشخص میکنند و تکه زمینی که حریم کاخ بوده، یزید ملعون دستور داد اسرا را آنجا جا دادند، این زمین نه فرش داست، نه چراغ داشت و نه فرش داشت، روزها آفتاب به سر اینها میتابید و شبها سرما میخوردند.
این دخترخانم، شیرینسخن و شیرینزبان بود و این زمین هم کنار راه و جاده بود، مردم و بچه ها رد میشدند، بجه ها میآمدند خانواده اسرا را تماشا کنند، با خانواده اسرا تماس می گرفتند، دختر شیرینزبانی بود که جاذب بود و بچه ها را به خود جذب میکرد، روز اول و دوم که گذشت، بچه ها با این خانم انس گرفتند و بچه های شامی می آمدند با این نازدانه بازی می کردند.
شب که میشد پدر و مادرها میآمدند بچه ها را میبردند خانه شان و این منظره در روح این بچه اثر داشت، یک مردی میآید دست یک بچه ای را میگیرد و میگوید کجا میروی، میگوید می روم خانه، این مرد کیست؟ میگوید پدرم است؛ این منظره، نه مسکن و مأوا و پدری که نداشت در روح او اثر میگذاشت، مناظری جلوی چشم بچه مجسم میشد، شب روز پنجم ماه صفر، شب خوابید و مقداری که خواب رفت، پدرش سیدالشهدا (علیهالسلام) را در خواب دید، امام حسین (علیهالسلام) را دید و سراسیمه از خواب بیدار شد، یقین کرد باب آمده و روی زانوی بابا نشسته، وقتی چشمش را باز کرد دید این خرابه باریک و این بچه ها و زنها هلاک شده و خسته هر کدام یکگوشه افتاده اند روی زمین و خاکها، این منظره را که دید شروع کرد گریه کردن، گریه تنها نبود.
اول یک خورده گریه کرد و شروع کرد صحبت کردن و داد زدن، دختر خانم خوش صدایی بود، بلند داد زد: « ا أبتاه ! مَن للنساء الحاسرات؟ بابا، این زنهای پراکندهای که اینجور روی خاک افتاده اند را کی جمع کند؟ یا أبتاه ! مَن للأرامل المسبیّات ؟ بابا، این خانمهایی که اسیرشدهاند چه همراه و کمکی دارند؟ یا أبتاه ! مَن للعیون الباکیات ؟ بابا، برای این چشمان گریان کیست که به فریادشان برسد؟ یا أبتاه ! مَن للشعور المنشرات ؟ پدر برای این موهای پریشان، برای این گریبان های چاک زده چه کمک و همراهی هست؟» با صدای بلند شروع کرد این عبارتها را گفتن و همه زنها و بچه ها از خواب پریدند و همه را ناراحت کرد.
یک بچه ای که بابایش را از دست داده، کفش بابا را از جلوی پشمش بردند، لباس بابا را از جلوی چشمش بردند، پدری که تنها برای او پدر نبود، حالا بهجای همه این ها سربریده بابا را برایش آوردند؛ این سر بریده را در آغوش گرفت، چون عشق به پدر دارد از خودش هیچ چیز نگفت، نگفت در این چهل منزل به من چه گذشته، نگفت چقدر پابرهنه دویدم، نگفت کتکم زدند، نگفت در قصر بنی مقاتل جا ماندم، اول شروع کرد در مورد بابا حرف زدن، گفت بابا، کی با خون تو، تو را خزاب کرده؟
بابا کی رگهای گردنت را بریده؟ از خودش هم که میخواهد بگوید از کتک خوردن هایش نمی گوید، از یتیم شدنش میگوید، بابا کی مرا در این سن یتیم کرد؟ ایبابا دیگر کی به این بچه یتیمت برسد تا بزرگ شود؟ بابا کدام شمشیر سر از بدن تو جدا کرده؟
صاحب «اسرار الشهاده» میگوید، سرش را پایین آورد، صورت و لبهایش را روی لبهای بابا گذاشت، لبهای این سر بریده تکان خورد، صدا زد «إلیَّ إلیَّ، هَلُمّی فَأنا لَک بِالانْتظار»، دخترم بیا پیش من، میگوید وقتی این صدا از سربریده بلند شد، دیدند سر یک طرف افتاد و رقیه (سلام الله علیها) یک طرف.
آیتالله علمالهدی در پایان روضهخوانی حضرت رقیه (سلام الله علیها)، بابیان این که تمام وقت خطبه دوم ما به این قضیه گذشت در حالی که تصمیم داشتم درباره جریان کنگره جهانی ضد تکفیر عرایضی عرض کنم، اظهار کردند: یک بشارت بدهم که کسانی که عاشق زیارت اربعین سیدالشهدا (علیهالسلام) هستند، دولت تسهیلاتی فراهم کرده که دیگر عزیزان نیاز نیست بهزحمت بیفتند و از طریق آژانسهایی که سازمان حج و زیارت میتوانند ویزای خود را بگیرند و قرار است از زوار اربعین امام حسین (علیهالسلام)، خروجی از مرز نیز گرفته نشود و آزادانه بروند.
تسهیلات دولت برای زائران اربعین حسینی
ایشان با اشاره به این که برای رفاه حال زائران حسینی، جایگاههایی برای پذیرایی از این عزیزان پیشبینیشده است، عنوان داشتند: چون این جمعیت زیاد میخواهد برود و مرزها گنجایش ندارد، مواکبی را در مرزها برای پذیرایی از زوار امام حسین (علیهالسلام) تهیه دیده اند و آماده کردند نهادها که از این مواکب، چند موکب مخصوص استان خراسان است و زوار باید در این ها پذیرایی شوند، هم در مرز و هم در مسیر نجف به کربلا که چند موکب را به موکبهای ایران اختصاص داده اند که از این مواکب، چند موکب مخصوص استان خراسان است.
در این پذیراییها، چند شرکت و دستگاههای اقتصادی خصوصی آمدند و پیشنهاد دادند که با برند خود این موکبها را اداره کنند ولی عرض شد که این فیضی است که بایستی همه مردم ببردن، همه مردم باید سقای زوار امام حسین (علیهالسلام) باشند، همه مردم باید پدیرایی کننده زوار امام حسین (علیهالسلام) باشند و من گفتم در نماز جمعه با مردم صحبت میکنم.
مردم برای تأمین نیاز موکب پذیرایی زوار سیدالشهدا (علیهالسلام) کمک کنند
امامجمعه مشهد مقدس به مردمی بودن این کار تأکید کرده و بیان داشتند: افرادی که میخواهند در این ضیافتها و مهمانداریها به زوار اربعین امام حسین (علیهالسلام) و زوار پیاده سیدالشهدا (علیهالسلام) کمک کنند، به سازمان حج و زیارت و یا به ستاد بازسازی عتبات مراجعه کنند و اون چیزی که از همه واجبتر است، 10 تریلی آب لازم است و این بهترین سعادت است که شما در راه جاده کربلا همکار ابالفضل شوید و شغل ابالفضل را به عهده بگیرید و زوار امام حسین (علیهالسلام) را آب دهید.
این مقدار آب را افراد دست جمعی و یا کسانی که تمکن دارند بانی شوند و این موضوع را کمک کنند چون مسئله آب از همه جریان پذیرایی بهتر و لازمتر است به خاطر این که همکاری با قمر بنی هاشم و ابالفضل العباس، سقای کربلاست و ان شاءلله عزیزان این فیض را از دست ندهند.
- ۹۳/۰۹/۰۷