۱۴۰۳ جمعه ۰۲ آذر

 

برنامه جهان‌آرا ـ یکی از مشکلاتی که امروز داریم این است که متأسفانه برخی سیاسیون ما در واژه‌ها دخل و تصرف می‌کنند، واژه‌ها را از نظر مفهوم و معنا تحریف می‌کنند، ما مناظرات امام رضا داریم، مذاکرات امام رضا نداریم، امام رضا مذاکره نکردند.

 

 

 

به گزارش Alamolhoda.com، آیت‌الله علم‌الهدی امشب در برنامه زنده جهان‌آرا که از شبکه افق سیما پخش شد، به سؤالات وحید یامین پور، مجری این برنامه حول محور سیره سیاسی امام رضا (علیه‌السلام) پاسخ دادند.

 

مشروح این گفت‌وگو را در ذیل می‌خوانید:

 

عرض تسلیت دارم، البته شب آخر ماه صفر هست و وجود اقدس امام هشتم (علیه‌السلام)، مؤسس عزاداری سیدالشهدا در ایام محرم و صفر بودند، دهه اول را حضرت رضا (علیه‌السلام) تأسیس کردند و قبل از ایشان، محرم و صفر به‌عنوان ایام عزا مطرح نبود؛ در روایتی که به ریان بن شبیب فرمودند، این‌گونه بهره‌برداری می‌شود که ریان بن شبیب مستحضر نبوده که هلال ماه محرم، شروع عزای سیدالشهدا است و امام رضا به او اعلام می‌کنند.

 

خاتمه دو ماه عزاداری هم که متعلق به امام رضا (علیه‌السلام) و سالروز شهادت امام هشتم (علیه‌السلام) است، دلالت بر این می‌کند که پاداش و اجر دو ماه عزاداری عزاداران هم با امام رضا (علیه‌السلام) است و امیدواریم حضرت عنایت فرمایند به همه داغ دیدگان ولایت اهل‌البیت که عزاداری را با یک هیجان و احساس قابل‌توجهی انجام دادند، اجر، مزد و پاداشی بدهند.

 

آنچه مایه تأثر هست، این است که بخشی از عزاداران و دلدادگان اهل‌بیت در این سرزمین ولایی ما به خاطر حادثه طبیعی ناگوار زلزله در غرب کشور، دچار سانحه ناگهانی شدند و الآن در زیرخاک قرار دارند و عزیزانشان هم داغ‌دیده شدند و سرزمینشان نیز ویران‌شده، امیدواریم امام هشتم (علیه‌السلام) به برکت اجداد طیبین و طاهرین و اجر و پاداشی که در مصیبت‌زدگی سیدالشهدا عنایت می‌کنند، همه عزیزان درگذشته را مشمول غفران و رحمت الهی بفرمایند و به همه بازماندگان داغ‌دیده آنان هم صبر و اجر جزیل عنایت کنند و همه‌کسانی که با احساس وظیفه در تبعیت از فرمان مقام معظم رهبری برای مساعدت و کمک این‌ها شتافتند، ان‌شاءالله مشمول عنایت و رأفت امام رضا (علیه‌السلام) قرار بگیرند.

 

آرزو می‌کنیم در این شب خاص و عزیز، ارواح جان‌باختگان، مهمان سفره اهل‌بیت باشند؛ مواجهه مأمون با حضرت رضا (علیه‌السلام)، تفاوت جدی دارد با سایر عباسیون با اهلی بیت (علیه‌السلام)، می‌بینید مأمون علی‌الظاهر یک فرصت سیاسی در بالاترین جایگاه ساختار سیاسی آن روز در یک امپراتوری وسیع برای حضرت رضا (علیه‌السلام) فراهم می‌کند درحالی‌که ائمه پیش از ایشان یا در زندان بودند، یا تحت‌فشار و یا محاصره بودند. این تمایز در رفتار مأمون را چطور می‌شود درک کرد؟ حضرت رضا (علیه‌السلام) از این وضعیت چگونه بهره بردند برای پیشبرد اهداف خود در پیشبرد و ترویج مکتب اهل‌بیت (علیه‌السلام)؟

 

مسئله مأمون نسبت به سایر خلفای بنی‌عباس حتی خلفای بنی‌امیه، عنصر ناپاکی بود که در شیطنت در بین تمام این دو تباری که در غصب حق اهل‌بیت و عناد و دشمنی اهل‌بیت فعالیت کردند، نظیر و مانندی نداشت؛ شگرد مأمون و حرکتی که از نظر سیاسی انجام دادند، ارزیابی و بررسی یک تجربه امام ستیزی در عرصه حکومت بنی‌امیه و بنی‌عباس بود، یعنی مأمون با یک بررسی دقیق، به این نتیجه رسید که امام ستیزی و ولایت ستیزی با این کیفیت که امام را مسموم کنند، بکشند، زندانی کنند و از بین ببرند، نتیجه عکس داده و نمونه بارزش در مورد موسی بن جعفر (علیه‌السلام) و پدرش هارون بود.

 

توطئه مأمون برای از بین بردن ریشه امامت

 

موسی بن جعفر را 14 سال در زندان‌های تاموره نگه داشتند، ارتباط موسی بن جعفر با مردم را قطع کردند به‌عنوان این‌که امت اسلام، وجودی را مثل موسی بن جعفر فراموش کند و اجتماع از یادش ببرد که یک شخصیت ولایت مداری مثل موسی بن جعفر، امام هفتم هست اما دیدند این حرکت نتیجه عکس داد، روزی که موسی بن جعفر (علیه‌السلام)، جنازه‌شان از زندان بیرون آمد و سلیمان بن جعفر، عموی هارون مصلحت را در این دید که مسئله را به‌صورت یک برداشت محترمانه از امام انجام دهد، تشییع‌جنازه موسی بن جعفر آزاد شد، نوشته‌اند در تشییع‌جنازه ایشان، یک‌میلیون و پانصد هزار نفر شرکت کردند.

 

عدد یک‌میلیون و پانصد هزار جمعیت امروز شاید عدد زیادی نیست اما آن روز که وسعت بغداد که پایتخت حکومت اسلامی بوده، از کوچک‌ترین شهرها امروز ما کوچک‌تر بوده، در آن زمان و در آن موقعیت، یک‌میلیون و پانصد هزار آدم بخواهند در تشییع‌جنازه موسی بن جعفر شرکت کنند، امر خارق‌العاده‌ای است که مردم از اطراف‌واکناف چطور تاختند، دیدند نتیجه 14 سال سرکوبی امامت و ولایت این شد.

 

واگذاری قدرت به امام رضا (علیه‌السلام)، شگرد امام ستیزی مأمون

 

مأمون به این نتیجه رسید که امام کشی، راه امام ستیزی نیست و امام کشی راه امامت زدایی نیست، برای این‌که امامت زدایی و امام ستیزی را تکمیل کند، دنبال شگردی بود که اساس امامت و ولایت خدایی را براندازی کرده و از دل‌ها و مغزها بکند لذا توطئه کرد، مسئله واگذاری قدرت به امام هشتم، تقدیم و هدیه خلافت و بعد حضرت را به‌عنوان ولی عهد معرفی کردن، اجرای شگرد شیطانی مأمون برای براندازی اصل امامت بود.

 

مأمون حساب کرد امام رضا (علیه‌السلام) را از مدینه به خراسان بیاورد و در تمام طول سیر حرکت در کشور، این مسئله به‌وسیله عوامل تبلیغاتی‌اش پخش شود که می‌خواهد خلافت را به امام رضا (علیه‌السلام) واگذار کند و با این کیفیت، مردم سراسر به این نتیجه می‌رسند که بناست امام رضا خلیفه شود و بعد بیاید خلافت را به امام رضا تفویض کند به شرطی که او را ولیعهد و جانشین خود قرار بدهند، با تفویض خلافت به امام رضا(علیه‌السلام)، در یک فرصتی امام رضا (علیه‌السلام) را از بین ببرد، خودش می‌شود ولیعهد و جانشین نصب‌شده امام رضا(علیه‌السلام)، هم امام بعد از امام رضا (علیه‌السلام) خواهد شد و هم خلیفه بعد از ایشان خواهد بود، امامت و خلافت در هم ادغام می‌شود و دیگر مسئله‌ای به اسم امامت در مقابل خلافت باقی نمی‌ماند، این اصل شگرد شیطانی بود که مأمون می‌خواست در مقابل امام رضا (علیه‌السلام) انجام دهد.

 

ظاهر رفتار مأمون با امام (علیه‌السلام) با ظاهر رفتار سلف نابکارش خیلی تفاوت داشت که آنان امام را سرکوب می‌کردند و او، امام را در اوج قدرت و نظام عباسی قرار داد؛ وجود مقدس امام هشتم (علیه‌السلام) از همان لحظه اول، این توطئه را نقش بر آب کردند؛ وقتی مأمون می‌خواست امام را از مدینه به خراسان منتقل کند، اسکورت خیلی قوی و مجللی از خراسان به مدینه فرستاد، فرمانده سپاه و دو سه نفر از شخصیت‌های بالای سیاسی را فرستاد تا آنان حضرت را در موکب مجللی حضرت را به خراسان منتقل کنند، با تشریفات خاصی که برای مردم جا بیفتد بناست امام رضا خلیفه بشوند، با این کیفیت کار را شروع کرد و مردم مدینه خوشحال شدند که بعد از مدتی حق به حقدار می‌رسد و امام قرار است خلیفه شوند، حاکم مدینه هم بر حسب مأموریتی که داشت شهر را زینت کرد و مطلب را به مردم مژده داد، مردم هم جشن گرفتند و در روز خروج حضرت از مدینه، روز جشن و سرور مردم بود که بناست خلافت به فرزندان پیغمبر بدون کوچک‌ترین مشکلی منتقل شود.

 

افشای توطئه و هدف مأمون توسط امام (علیه‌السلام)

 

در لحظه‌ای که موکب در حال حرکت بود و مردم مدینه اطراف خانه امام رضا ریختند تا حضرت را بدرقه کنند، ایشان به همراهان اعلام کردند این سفر، سفر شهادت من است، به بهانه خلافت مرا می‌برند و مرا در سرزمین غربت خواهند کشت، وقتی مسافر در حال حرکت، این را به کسانش بگوید و کسانش هم معتقد باشند این امام و حجت خداست و خیلی چیزها را می‌داند، ببینید آنان چه حالی پیدا می‌کنند.

 

مردم اطراف امام را گرفتند به‌عنوان جشن حرکت حضرت و بدرقه حضرت، یک‌مرتبه صدای ضجه شدیدی از خانه بلند شد، مردم متعجب شدند که این گریه، گریه سر راه مسافر نیست، گریه ایست که حتماً اهالی این خانه با بحرانی روبرو شدند، همه وحشت‌زده، نمی‌دانستند در خانه چه اتفاقی افتاده، یک کنیز اشک‌ریزان از خانه بیرون زد، مردم از او دلیل ضجه و مویه را پرسیدند، او گفت «مردم این‌ها دروغ می‌گویند، امام فرمودند این‌ها می‌خواهند مرا ببرند و در سرزمین غربت بکشند و به این بهانه دارند مرا از این شهر می‌برند».

 

وضعیت به‌کلی عوض شد، طوری عوض شد که هرچه افراد آمده بودند و حاکم مدینه خواستند مردم را توجیه کنند، نتوانستند، پیرمردی رفت بالای بلندی و گفت مردم، هرکدام از بچه‌های پیغمبر را از این شهر بردند، خبر شهادتش را برگرداندند، الآن هم امام رضا (علیه‌السلام) را دارند می‌برند بیرون و خبر شهادتش را می‌آورند؛ با این حرکت، توطئه مأمون نقش بر آب شد و کار به‌جایی رسید که پشت سر امام رضا(علیه‌السلام)، لشکری از فرزندان موسی بن جعفر (علیه‌السلام) حرکت کردند به فرماندهی ابراهیم مجاب که به راه افتادند، در کربلا ابراهیم مجاب به رحمت خدا رفت و فرماندهی لشکر را حضرت احمد بن موسی(شاه‌چراغ) عهده‌دار شدند و حضرت معصومه با 7 نفر از خواهرانشان با این لشکر آمدند.

 

در سرزمین فارس جنگ شد، با احمد بن موسی جنگیدند، قضیه به‌صورت یک انقلاب درآمد و حضرت به هر شهری می‌رفتند، در استقبال مردم که با یک هیجان همراه بود، حضرت شگرد مأمون را برملا می‌کردند و کار به‌جایی رسید که از وسط راه، مأمون دستور داد که حضرت را مخفیانه از شهرها عبور دهند و نگذارند حضرت در میان مردم حاضر شوند؛ وقتی حضرت به خراسان رسیدند، تقریباً توطئه مأمون نقش بر آب شده بود و مأمون در این شگرد شیطانی‌اش، بی‌نتیجه ماند.

 

همه ائمه به دنبال تشکیل حکومت با اساس اسلامی بودند

 

دوری حضرت رضا (علیه‌السلام) از قدرت سیاسی را تبدیل می‌کنند به یک تئوری و چارچوب نظری در این‌که ائمه (علیه‌السلام) به دنبال به دست آوردن قدرت سیاسی نبودند، به دنبال مشارکت در قدرت نبودند، به دنبال تأسیس حکومت دینی نبودند؛ البته از دوران امیرالمؤمنین به این‌سو به دنبال شواهدی برای اثبات این نظریه هستند در تاریخ ولی مواجهه‌ای که حضرت رضا (علیه‌السلام) با مأمون کرد را به‌عنوان یکی از این شواهد نام می‌برند، از این مقطع تاریخی استنباط می‌کنند که روحانیت به‌عنوان کسانی که عهده‌دار ارائه قرائت رسمی از دین هستند، بهتر است عهده‌دار امر سیاسی نباشند و مشارکت در قدرت نکنند.

 

اتفاقاً تمام ائمه (علیه‌السلام) ما در صدد تشکیل حکومت بودند منتها نه یک حکومت لائیک سکولار، حکومت آمیخته رهبری سیاسی با رهبری مرامی؛ وقتی مردم می‌خواستند با امیرالمؤمنین بیعت کنند بعد از قتل عثمان و حضرت امتناع می‌کردند، رفتند خانه در را بستند، مردم از دیوار بالا رفتند و ریختند در خانه و بعد خود حضرت در خطبه شقشقیه می‌فرمایند «این‌قدر فشار آوردند که حسنین نزدیک بود زیر دست‌وپا لگدمال شوند، به خاطر این بود که مردم می‌خواستند با امیرالمؤمنین به‌عنوان کسی که می‌تواند عدالت را پیاده کنه بیعت کنند نه به‌عنوان حجت خدا، امام زمان و رهبر سیاسی که باید رهبر مرامی باشد؛ بر اساس نظام حاکمیت الله بر مردم، رهبری مرامی و رهبری سیاسی باید آمیخته باهم باشد اما مردم نمی‌خواستند بر این اساس با امیرالمؤمنین بیعت کنند، لذا حضرت امتناع می‌ورزیدند.

 

بنی‌عباس و بنی‌امیه به دنبال تبلیغ این مسئله بودند، غالباً یک پرونده‌سازی می‌کردند برای ائمه که شما می‌خواهید با ما بجنگید و به‌عنوان اپوزسیون نظام حرکت می‌کنید، آنان امتناع کنند و تبلیغ کنند که ائمه بنای حرکت و مدیریت سیاسی ندارند، آنان امتناع دارند و می‌خواهند به همان رهبری سیاسی و مرامی خود بپردازند، تعریفی که خود مأمون از امام رضا دارد، بیشتر این تعریف در شخصیت علمی و موقعیت رهبری مرامی امام رضا (علیه‌السلام) است.

 

اثبات غصبی بودن خلافت بنی‌عباس

 

برخورد امام رضا در مجلسی که می‌خواست خلافت را به حضرت تفویض کند، فرمودند «إنْ کانتْ هذهِ الخلافةُ لکَ واللّه ُ جَعلَها لکَ فلا یَجوزُ لکَ أنْ تَخْلَعَ لِباسا ألبَسَکَهُ اللّه ُ وتَجْعلَهُ لِغَیرِکَ، وإنْ کانتِ الخِلافةُ لَیستْ لکَ فلا یَجوزُ لکَ أن تَجْعلَ لِی ما لیسَ لکَ» اگر این خلافت حقی است که خدا به تو داده، از خودت نمی توانی جدا کنی و اگر این خلافت حق خدایی برای تو نیست، چیزی که مال تو نیست را چگونه می‌خواهی به دیگری واگذار کنی؟ حضرت در این قضیه رسماً اثبات کردند مسئله مدیریت سیاسی اجتماعی مسئله‌ای است که باید از طرف خدا واگذار شود و هر نوع مدیریت سیاسی که آمیخته با رهبری و مدیریت مرامی نباشد، غصب است.

 

حاکمیت مال الله است، پس هرکس مظهر اجرای حاکمیت الله است، باید از طرف خدا تعیین شود و به‌عنوان مظهر اجرایی حاکمیت خود قرار دهد؛ ر مسئله ولایتعهدی، وقتی قصه به‌جایی رسید که مأمون حضرت را مجبور کرد و در نظر مردم حاضر در جلسه، علنی شد، معنای ولایتعهدی یعنی به رسمیت شناختن حکومت مأمون، حضرت شرط کردند من در مسائل سیاسی، عزل و نصب کسی و در کارهای سیاسی دخالت و نقشی نداشته باشم، این یعنی من حکومت را ناحق می‌دانم و در این حکومت که مبنایش بر اساس قتل و چپاول و حکومت ناحق عباسی است، من مباشر باشم و عزل و نصب کنم؟ یعنی با این مسئله حضرت رسمیت حکومت و حاکمیت مأمون را از بین بردند، اگر موسی بن جعفر و امام رضا (علیه‌السلام) با سیاست کار نداشتند، اصلاً چرا این برخوردها با آنان می‌شد؟

 

ائمه، «سیاستمداران جامعه» هستند

 

وقتی هارون به موسی بن جعفر گفت می‌خواهم فدک را به شما بدهم، فرمود شما فدک را به ما نمی‌دهید، گفت شما هر حدی برای فدک مشخص کنید، من می‌دهم، حضرت فرمود یک حد فدک ما قسطنطنیه است، یک حد فدک ما ماوراءالنهر است، یک حد فدک آفریقاست، گفت شما مرزهای مملکت را می‌گویید؟ فرمودند مرزهای فدک غصب شده ما این است، اگر موسی بن جعفر می‌خواستند در سیاست دخالتی نکنند، چرا چنین برخوردی با هارون داشتند؟ پس این‌ها «ساسةَ الْعِبَاد» بودند، باید در سیاست دخالت کنند و همه حرکت‌های آنان نیز سیاسی بود؛ حرکت‌های آموزشی و تربیتی ائمه در پرتو و حاشیه حرکت‌های سیاسی ایشان بود.

 

جبهه سه‌گانه مبارزه امام رضا (علیه‌السلام) با مأمون

 

ظاهراً در وضعیتی که مأمون برای فشار بر حضرت رضا فراهم کرده بود، جلسات علمی، گفت‌وگوها و مذاکراتی هم رقم خورده که منحصربه‌فرد است در دوران حضرت رضا (علیه‌السلام)، یک بخشش این است که امام رضا (علیه‌السلام) ر این مناظرات که همه‌اش ثبت و ضبط شده در کتب تاریخی وجود دارد، گفت‌وگوهایی با اصحاب ادیان مختلف از مسیحیان، کلیمیان، فرق مختلف اسلامی، غیرمذهبی‌ها، آتئیست ها و بت‌پرستان، این یک بخش ماجرا است؛ مأمون چه جبهه‌های علمی، روانی و سیاسی در مقابل حضرت رضا گشود، در واقع حضرت رضا در چه جبهه‌ای به لحاظ فکری، علمی و سیاسی می‌جنگید؟

 

مأمون امام رضا (علیه‌السلام) را در یک مثلث قرار داد، سه جبهه درست کرد، یک جبهه همین توطئه بود و شگرد شیطانی بود و می‌خواست فتنه‌ای راه بیندازد و امامت را از اصل امامت از بین ببرد؛ جبهه دومی که مأمون تشکیل داد، این بود که برای امام (علیه‌السلام)، رقیب تراشی کرد حتی از جریان‌های غیردینی و خارج از اسلام، علی رقم این‌که می‌دانست اگر اسلام ضعیف شود، ممکن است اساس خلافت او نیز به خطر بیفتد، چون آنان به اسم اسلام حکومت می‌کردند، اما آنجا که بخواهد رقیبی به نام امام و جریان رقابتی به نام امامت سراغ نظام عباسی بیاید، مأمون ترجیح داد یک جریان خارجی بیاید و بر اندیشه‌ها و افکار مسلط شود حتی اسلام را تضعیف کند و از باطن اسلام هم چیزی نگذارد، تنها یک اسم باقی بماند ولی محتوای اسلامی از بین برود.

 

یک حرکت مأمون این بود که تمام جریان‌ها را تحت عنوان آزاداندیشی در کشور از نظر تبلیغات آزاد گذاشت، مسیحیت، یهودیت، الحاد و شرک را آزاد گذاشت تا بیایند و آزادانه تبلیغ کنند، ظاهر قضیه آزاد گذاشتن آنان به اسم آزاداندیشی بود اما در باطن نه‌تنها میدان را باز می‌کرد، بلکه به آنان کمک می‌کرد، وجود اقدس امام هشتم در این جبهه در واقع در یک جبهه مبارزاتی قرار گرفتند و در این جبهه شروع کردند در این رقابت‌هایی که برای اسلام تراشیده شده بود و مأمون برای اسلام رقیب تراشی کرده بود، برخورد حضرت با آتئیست، یهودیت و نصرانیت، برخورد مذاکره و گفت‌وگو نبود، برخورد مبارزاتی بود و لذا ما تعبیر مناظره می‌کنیم.

 

برخی سیاسیون در مفهوم واژه‌ها دخل و تصرف می‌کنند/ امام رضا، امام مناظره است نه مذاکره

 

یکی از مشکلاتی که امروز داریم این است که متأسفانه برخی سیاسیون ما در واژه‌ها دخل و تصرف می‌کنند، واژه‌ها را از نظر مفهوم و معنا تحریف می‌کنند، ما مناظرات امام رضا داریم، مذاکرات امام رضا نداریم، امام رضا مذاکره نکردند با یهودیان، بت‌پرست‌ها یا آتئیست ها، امام رضا جنگیدند، مبارزه و مناظره می‌کردند؛ جنابعالی در زیارت امام رضا (علیه‌السلام) این عبارت را می‌خوانید «سلام بر آن امامی که برای او، جایگاه جدش امیرالمؤمنین پهن شد»، یعنی همان‌طور که امیرالمؤمنین با ذوالفقار و شمشیر جنگیدند تا دین تثبیت شد، امام رضا (علیه‌السلام) با مناظرات و مبارزات کلامی خود مبارزه کردند تا دین ثابت شد.

 

شما در زیارت می‌خوانید «خصم اهل الکتب»، مذاکره که با «خصم» درست درنمی‌آید، یعنی مخاصمه کرد حضرت، دشمنی با آنان می‌کرد و با آنان مناظره می‌کرد، این مناظره بوده نه مذاکره؛ این‌که برخی خیال می‌کنند بیایند از امام رضا (علیه‌السلام) یک الگوی سیاسی برای اهداف سیاسی غلط خود و اندیشه سیاسی انحرافی خودشان درست کنند چون آنان فکر کردند با استکبار جهانی مذاکره کنند، با غربی‌ها مذاکره کنند، این را به امام رضا (علیه‌السلام) نسبت بدهند و مناظره امام رضا را مذاکره معرفی کنند، یعنی یک حرکت تحریکی در واژه‌ها از نظر معنا و مفهوم بکنند و معنای مناظره را مذاکره و گفت‌وگو بگیرند، حضرت مبارزه می‌کرد.

 

ایجاد جبهه فرهنگی و فکری در مقابل مبانی اسلامی

 

حضرت با جاسلیق نصرانی و رأس الجالوت یهود حضرت مبارزه می‌کرد، با یک منطق و استدلال، این‌ها را چنان به خاک می‌مالید که این‌ها قدرت سر برداشتن و تبلیغ و توسعه فرهنگی دین و آیین خودشان را نداشتند؛ این یک جبهه بود که به‌عنوان جبهه دوم مأمون ایجاد کرده بود و در کنار این جبهه، یک جبهه فرهنگی و فکری هم مأمون به وجود آورد، دید عامل و علت اصلی نفوذ ائمه در مردم و امت، شخصیت فکری، اندیشه‌ای و علمی آنان است، به فکر ایجاد رقیب فکری و علمی برای امام رضا بود تا در این رقابت، مردم امام رضا را رها کنند و دنبال این عرصه بروند لذا فلسفه یونان را وارد بلاد اسلامی کرد و دستور داد این کتاب‌ها را به زبان عربی ترجمه کنند و برای هر کتاب فلسفه یونانی، هم وزن خود کتاب، طلا و جواهر می‌داد.

 

برخی نویسندگان و مترجمین دنیا پرست، این کتاب‌ها را که ترجمه می‌کردند با خط درشت روی پوست‌های کلفت می‌نوشتند و در جلدهای چوبی قرار می‌دادند تا سنگین شود و پول بیشتر از مأمون بگیرند که بعضی درباریان مأمون گفتند این‌ها دارند تقلب می‌کنند که پول بیشتر بگیرند، مأمون گفت اشکالی ندارد، این کار را بکنند، پول به این‌ها بدهید که با این کیفیت، اندیشه فلسفه یونان را بیاورد به‌عنوان رقیب علمی و فکری مقام ولایت اهل‌بیت در مقابل معارف اسلام در نسل جوان آن روز رایج کند تا دیگر مردم به دنبال اهل‌بیت نروند.

 

اینجا هم جبهه سومی در مقابل امام ر شکل دگراندیشی برای امام به وجود آورد که در این جبهه هم وجود اقدس امام هشتم شروع کردند مبارزه کردن و انی که در معارف امام رضا و اهل‌بیت بود، حرفی بود و سخن و منطقی بود که با جریان فطری مردم تطبیق می‌کرد، آنچه در فلسفه یونان بود، با منطق و فطرت مردم سازگار نبود لذا در این جبهه نیز امام رضا پیروز شدند.

 

یعنی سه جبهه برای امام درست کرد، دو جبهه رقابتی و یک جبهه توطئه و فتنه که امامت را براندازی کند و حضرت در مقابل حربه این‌ها ایستادند.

 

 

وهابیت و تحجر شیعی، دو لبه قیچی قطع رگ اسلام

 

برخی تفکرات واپس‌گرایانه و متحجرانه وجود دارد، حتی اگر کسی به وجهه و جایگاه ولایی و الهی حضرت رضا (علیه‌السلام) توجه نداشته باشد، از ایشان به‌عنوان یک اندیشمند مؤثر در مقابل با تحجر نیز برای کسانی که حتی ارتباطی با اسلام ندارند، شناخته می‌شوند. به نظر می‌رسد این مسئله و آسیبی است که قرن‌ها دامن‌گیر است و ما همچنان به آن مبتلا هستیم و رگ و ریشه‌هایی که در مکتب فکری و آموزشی می‌بینیم. حضرت امام نیز در بیاناتشان مفصلاً و مکرراً به دو لبه قیچی برای بریدن رگ اسلام ناب اشاره می‌کردند که یکی‌اش نوعی دگراندیشی یا التقاط یا روشنفکری دینی باشد و لبه دیگر، تحجر است؛ وقتی از تحجر صحبت می‌کنیم، دقیقاً از چه چیزی صحبت می‌کنیم؟

 

الآن‌همان نکته‌ای که شما از امام رضوان‌الله تعالی نقل کردید، دقیقاً یک مصداق عینی پیدا کرده، دو لبه قیچی در دست آمریکا و انگلیس، یک لبه‌اش شده وهابیت و یک لبه‌اش شده تحجر یعنی آمریکا و انگلیس در قطع رگ اسلام با این قیچی که یک لبه‌اش وهابیت و جریان تکفیری هست بااین‌همه مفاسدی که به وجود آورده و یک لبه‌اش تحجر شیعی است که قشنگ دارند رگ اسلام را قطع می‌کند؛ ازیک‌طرف وهابیت را به وجود می‌آورند و در مسلمان کشی، تضعیف جامعه اسلامی، ایجاد اختلاف و ایجاد انحراف فکری بین مسلمانان به اسم توحید و یکتاپرستی ایجاد می‌کند، به‌عنوان علاقه و عشق به اهل‌بیت، تحجر شیعی را در مقابل آن قرار می‌دهند و همان ضربه‌ای که با وهابیت به اسلام می‌زنند، با تحجر شیعی به بدنه اسلام وارد می‌کنند.

 

در جریان سیره سیاسی حضرت رضا، تحجر در جریان شیطانی مأمون خیلی شفاف و صریح به وجود آمد و در جریان آموزه سیاسی امام هشتم (علیه‌السلام) هم مقابله با تحجر خیلی صریح بود؛ مأمون حساب کرد که این مردم در دل امت اسلام، دلدادگی خاصی به پیغمبر و عترت پیغمبر دارند و هرچه با این دلدادگی و علاقه مردم مبارزه شده، نتیجه عکس گرفتند، این‌همه فرزندان پیغمبر را کشتند، این‌همه سادات را از بین بردند و در دره‌ها و جنگل‌ها آواره شدند، از وطن خود جدا شدند، شیعیان امیرالمؤمنین را این‌قدر نابود کردند اما مسئله دلدادگی به پیغمبر و عترت ایشان روز افزون است.

 

مبارزه امام رضا (علیه‌السلام) با تحجر خفی مأمون

 

مأمون آمد برای این‌که از این موقعیت استفاده کند و این مسئله را به‌صورت یک جریان تحجر در توسعه قدرت خود دربیاورد، در مقابل این توجهی که مردم به علاقه‌مندان به اهل‌بیت داشتند، آمد گفت من شیعه هستم و صریحاً گفت «علمت تشیع من ابیه»، شیعه‌گری را از پدرم هارون یاد گرفتم، پدرم شیعه بوده و من هم شیعه هستم و مجالسی را تشکیل داد با علمای عامه و اهل سنت با موضوع خلافت بلافصل امیرالمؤمنین، یعنی در این مجالس می‌نشست، مباحثه می‌کرد، اسناد و ادله می‌آورد بر این‌که خلافت پیامبر بلافصل متعلق به امیرالمؤمنین بوده، حق امیرالمؤمنین غصب شده و این حق را گرفته‌اند، مباحثه می‌کرد با قوی‌ترین علمای عامه و اهل سنت، دلیل می‌آورد و آنان را نیز محکوم می‌کرد.

 

اما در پشت این حرکت، یک شگرد شیطانی را تعقیب می‌کرد و آن این‌که بگوید مسئله شیعه‌گری، ولایت اهل‌بیت و دوست داشتن عزیزان پیغمبر مربوط به گذشته بوده که در گذشته برای امام حسین گریه کنیم، اشک بریزیم، حضرت را مظلومانه کشتند و بنی‌امیه را لعنت می‌کرد، علاقه به امیرالمؤمنین و حضرت زهرا این‌که 150 سال قبل حاکم بوده و الآن‌هم در حکومت آن امیرالمؤمنین نقشی ندارد؛ تحجر را در این شکل آمد مورد بهره‌برداری قرار داد به‌طوری دقیق و خفی و شیطانی که کسی پی نبرد که با این کیفیت جریان‌های علویین و تبارهای شیعی را متوجه خود کرده و جذب کند، لااقل از حرکت آنان جلوگیری کند.

 

در مقابل این قضیه، وجود مقدس امام هشتم که تشریف می‌آوردند خراسان و در نیشابور، حدیث سلسله الذهب را بیان فرمودند، «بِشَرطِها و شُروطِها وَ أنَا مِن شُروطِها»، توحید، قلعه حصن حصین پروردگار هست اما شرطش من هستم، نگفتند «و علی من شروطها»، با این‌که سر سلسله ولایت امیرالمؤمنین بودند و حلقه ولایت از مولا شروع‌شده و قاعده‌اش این بود که بگویند «و علی شروطها»، چون امیرالمؤمنین امام زنده نبود، ایشان امامی بود که در این حکومت و مدیریت و امامت الآن نقشی نداشت، این شگرد مأمون بود که امیرالمؤمنین را مطرح کرده بود، فرمودند من شرط توحید هستم یعنی امامت زنده، امامتی که بتواند جامعه را مدیریت کند و جامعه موحد زمانی توحیدش کامل است که به امامت و امام زنده‌ای که الآن وجود دارد، گرایش پیدا کند.

 

متأسفانه تحجر در بسیاری از مرثیه‌سرایی‌ها و منابر وجود دارد

 

یعنی دقیقاً در جریان تحجر، همان ولایتمداری مأمون و ولایی بودن مأمون را در جریان‌های متحجر شیعی امروز می‌بینیم، برای امام حسین (علیه‌السلام) روی شیشه بروند، تیغ بزنند، زنجیر چنان بزنند و خودشان را خونین کنند، این‌ها برای امام حسین (علیه‌السلام) در کربلا در صحن امام حسین (علیه‌السلام) خود را غرق خون می‌کنند اما در 50 کیلومتری داعش آمده امام حسین (علیه‌السلام) را ریشه‌کن کند اما حاضر نیستند بروند با او بجنگند، ببینید تحجر چه درست می‌کند؛ این همان ولایتمداری مأمون و ولایی بودن مأمون است، مأمون با امام زنده کار ندارد بلکه امام زنده را می‌کشد امام امیرالمؤمنین را قبول دارد به‌عنوان خلیفه بلافصل پیغمبر و پای آن می‌ایستد.

 

تحجر شیعی که انگلیس‌ها درست کرده‌اند، می‌آید برای حضرت زهرا آن‌هم نه برای اندیشه سیاسی و راهبردهای حضرت زهرا، فقط برای مظلومیت حضرت زهرا انواع و اقسام حرکت‌ها را انجام بدهد اما این‌که ایشان و راهبرد و خطبه ایشان امروز در اندیشه سیاسی ما برای ما سیاست ساز باشد، کاری ندارند؛ این تحجر در واقع ولایی بودن مأمون است که امروز متأسفانه در جامعه ما هم ظهور و بروز کرده و در خیلی از مرثیه‌سرایی‌ها، مدیحه‌سرایی‌ها و منبرها مشاهده می‌کنیم درحالی‌که در دنیای اسلام امروز در تقابل با استکباری که می‌خواهد اسلام زدایی کند و ریشه دین را براندازی کند، به امامت و ولایتی احتیاج داریم که بیاید مدیریت و قدرت را در دست بگیرد، نظامی را اهرم کند و با اهرم کردن این نظام با استکبار بجنگد.

 

امام حسین (علیه‌السلام) و اسلام مقدس‌تر است یا روحانیت!؟

 

شعار می‌دهند ما با اسرائیل چه جنگی داریم؟ بهتر است وحدتی صورت بگیرد برای مبارزه با اهل تسنن چون آنان دشمن اصلی هستند! به‌عنوان آخرین سؤال، یکی از پرتکرارترین شعارها و شبهاتی که شنیده می‌شود روی این دست منابر و کم هم نیست در ایران، جوان‌ترها به‌خصوص دیده‌ام که در منابر می‌گویند، به بهانه و انگیزه حفظ تقدس تشیع، اهل‌بیت، مکتب اهل‌بیت، روحانیت و لباس پیامبر(صلوات‌الله‌علیه)، گفته می‌شود بهتر است در سیاست دخالت نکنند چون سیاست خواه‌ناخواه در آن ناکامی و رنج هست که چهره دین را مشوه می‌کند چهره دین را، بهتر است اربابان دین، دین‌داران و روحانیون مقدس بمانند و در گوشه‌ای مشغول امورات ملکوتی و امور شرعی باشند و به برخی از سخنان بزرگان و مراجع گذشته که مخالف تشکیل حکومت اسلامی بودند نیز استناد می‌شود.

 

روحانیت امروز مقدس‌تر است یا امام حسین (علیه‌السلام)؟ اگر بنا شد هر حرکتی چه حرکت انقلابی و سیاسی که به ناکامی بینجامد، باعث شود قداست یک مقدس از بین برود، امام حسین مقدس‌تر بود یا امروز روحانیت مقدس‌تر است؟ پس امام حسین نباید حرکت می‌کرد، حرکت امام حسین (علیه‌السلام) ناکام شد، ایشان به شهادت رسید، عزیزانش را کشتند، زن و بچه‌اش را با آن شکل فجیع اسیر کردند و شهر به شهر گرداندند و حکومت هم به هم نخورد، بنی‌امیه سال‌ها حکومت کردند و بعد از آن‌هم بنی‌عباس از آنان بدتر حکومت کردند، آیا قداست امام حسین با این انقلاب به هم خورد یا بیشتر شد؟

 

امروز برای ما روحانیت قداستش بیشتر است که دین را در معرض خطر ببیند و هیچ قدمی برندارد برای این‌که خودش مقدس بماند؟ اصلاً روحانیت مقدس‌تر است یا دین؟ در یک فضای آرام و نرمی که یک عده نیروهای متدین داریم، مسلمان، معتقد، مدبر و اندیشمند هستند و بر اساس اهداف دینی کشور را اداره می‌کنند، بیایند اداره کنند، ما هم مخالف نیستیم، ما هم در گوشه‌ای ارشاد و هدایتمان را انجام می‌دهیم، این در شرایط عادی است اما الآن شرایط عادی نیست؛ استکبار آمریکایی بعد از درهم فروریختن سوسیالیست و کمونیست به این نتیجه رسید که باید کدخدای دنیا شود و در مقابل این حکومت واحد جهانی، فقط سنگلاخش فرهنگ‌ها و تمدن‌ها بودند، تمام تمدن‌ها را به هم مالید و تنها آنی که قابل به هم مالیدن نیست و به‌عنوان سنگلاخ جدی در سر راه تشکیل حکومت واحد جهانی استکبار ایستاده و جهانی‌سازی استکبار را از بین می‌برد، اسلام است پس باید براندازی شود.

 

نمی‌شود به اسم «حفظ تقدس روحانیت» در مقابل براندازی اسلام ساکت بود

 

او با تمام توان می‌خواهد اسلام را براندازی کند، من قداست روحانیت را حفظ کنم که در جریان سیاسی اگر ناکام ماندم، مردم به روحانیت حمله نکنند؟ میدان جنگ و میدان مبارزه است، اگر ما نظام و مدیریت سیاسی نداشته باشیم و نتوانیم انسان‌های مؤمن و متدین را با تجهیزات کامل در مقابل دشمن بسیج کنیم، چطور می‌خواهیم در مقابل استکبار اسلام را حفظ کنیم و مقابله کنیم؟ او می‌خواهد اسلام را براندازی کند، من بروم در مدرسه در را ببندم و بگویم می‌خواهم قداست روحانیت را حفظ کنم؟ این با کدام منطق عقلانی، فکر و اندیشه‌ای درست درمی‌آید؟

 

مشروح برنامه جهان آرا

 


دریافت
مدت زمان: 1 ساعت 55 ثانیه

 

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی