۱۴۰۳ دوشنبه ۱۹ آذر

جلسه شصت و شش

يكشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۴۵ ق.ظ

درس خارج فقه

فقه حکومتی

جواز اقامه حکم در عصر غیبت

بسم الله الرّحمن الرّحیم
جلسه‌ی شصت و ششم، یکشنبه 15 اسفند‌ماه 1395 – 6 جمادی الثانیه 1438

تحلیل نظرات مرحوم صاحب جواهر رحمه الله درباره‌ی توقیع شریف
در فرمایش مرحوم صاحب جواهر رحمه الله درباره‌ی توقیع شریف دو مطلب قابل تأمّل وجود دارد؛ یکی این که می‌فرمایند ما از این توقیع چنین برداشت می‌کنیم که ولی فقیه مفترض الطاعه است:
قلت: إطلاق أدلة حکومته خصوصا روایة النصب التی وردت عن صاحب الأمر (علیه السلام) روحی له الفداء یصیره من أولی الأمر الذین أوجب الله علینا طاعتهم
از این عبارت دانسته می‌شود که به نظر ایشان، «اولی الامر»‍ی که در قرآن اطاعتش واجب دانسته شده، شامل ولی فقیه هم می‌شود. در صورتی که آن اولی الامر بایستی معصوم باشد؛ زیرا کسی است که در ردیف خدا و رسول قرار گرفته و وجوب اطاعت از او مطلق است، همچنانکه اطاعت از خداوند و رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم اطاعت مطلق واجب است.
اگر مراد ایشان این باشد که ولایت فقیه جزئی از ولایت اولی الامر است، درست است؛ ولی خود ولی فقیه اولی الامر نیست. البتّه رجوع به ولی فقیه هم اطاعت اولی الامر (امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) است، زیرا ایشان در توقیع امر فرمودند که «فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا» و این رجوع به فقیه، در واقع اطاعت امر ایشان محسوب می‌شود.
پس آن اولی الامر که ایشان برای ولی فقیه فرموده‌اند محلّ بحث و تأمّل است، زیرا لازمه‌ی اولی الامر بودن، حتماً معصوم بودن است.
اما اگر بگوییم ولی فقیه مفترض الطاعه است و واجب است مکلّفین در همه‌ی امور از او اطاعت کنند، با تحلیلی درست است؛ به این صورت که بگوییم اطاعت از معصوم علیه السلام نه بخاطر اولی الامر بودن، که به خاطر این است که حجّت پروردگار است و با اطاعت از اوامر و نواهی او، به «حکم الله» می‌رسیم. از آنجا که «قطع» حجّیّت ذاتی دارد، قول و فعل و تقریر معصوم علیه السلام هم که موجب قطع می‌شود، حجّت است و او مفترض الطاعه است.
مرحوم صاحب جواهر رحمه الله می‌فرمایند ولیّ فقیه هم حجّت معصومی است که او حجّت الله است، همانطور که حکم معصوم علیه السلام برای ما حجّیّت دارد، قول فقیه و حکم او نیز برای ما قطع به وجود می‌آورد.
البتّه نوع قطع فرق می‌کند؛ قطعی که از قول و فعل و تقریر معصوم علیه السلام به دست می‌آید، ذاتی است؛ ولی آنچه از قول فقیه دانسته می‌شود حجّیّت ذاتی ندارد، بلکه ظنّ معتبر شرعی است و از این باب که حجّت معصوم علیه السلام بر ما است، مفترض الطاعه می‌شود.
ایشان بعد از بیان عبارت، دیگر درباره‌ی آن توضیح بیشتری نداده‌اند؛ ولی با توضیحاتی که گفتیم دانسته می‌شود اگر مراد ایشان «مفترض الطاعه» بودن فقیه باشد، درست است؛ لیکن اگر مراد ایشان اولی الامر بودن فقیه است، حرف درستی نیست. البتّه چنانچه گفته شد، لازمه‌ی اطاعت از اولی الامر این است که از ولی فقیه اطاعت کنیم، بنا به امری که در توقیع شریف فرمودند.
عبارت دیگر ایشان این است:
کما أن المراد بما فی‌التوقیع «من رواة حدیثنا»‌الإشارة إلى الفقیه المزبور لا مطلق الراوی لحدیثهم و إن لم یکن فقیها ذا بصیرة فیها عارف عامها و خاصها و مطلقها و مقیدها و ناسخها و منسوخها و غیر ذلک مما أشاروا (ع) إلیه فی کلامهم کذا ما فی مقبول أبی خدیجة، لا أن المراد منه مطلق العالم بشی‌ء من قضایاهم و لو المسألة الواحدة فی الطهارة أو الصلاة، خصوصا بعد ما‌ورد عنهم علیهم السلام «أنه لا یکون الفقیه فقیها حتى نلحن له بالقول فیعرف ما نلحن له»‌
ایشان می‌فرمایند مراد از رواة احادیث در توقیع شریف، کسی نیست که فقط حدیث را نقل کند؛ بلکه مراد از آن راوی حدیثی است که بصیرت داشته باشد و به عام و خاص و مطلق و مقید و ناسخ و منسوخ و ... علم و عرفان داشته باشد، نتیجتاً مراد از آن فقط راوی حدیثی است که فقیه هم باشد.
آنگاه روایتی نقل می‌کنند به این مضمون که فقیه، فقیه نیست مگر آن که با لحن ما آشنایی داشته باشد و آن را بشناسد.
از فرمایش ایشان فهمیده می‌شود که مطابق نظر ایشان رواة احادیث کسانی هستند که فقیه مطلق باشند و حتّی فقیه متجزّی هم در اقامه‌ی حکم مبسوط الید نیست. ولی مفترض الطاعه بایستی مجتهد مطلق باشد و قدرت استنباط احکام در تمامی ابواب و فروع فقهی را داشته باشد؛ البتّه این اجتهاد و استنباط لازم نیست که بالفعل باشد، بلکه باید بالشأن باشد؛ یعنی فقیه چنان با مبانی فقهی آشنا باشد و قدرت استنباط داشته باشد که در هر باب فقهی که ورود نماید، توانایی استنباط احکام آن را داشته باشد. در قدیم ممکن بود فقیهی با فراغت خاطر گوشه‌ای بنشیند و تک تک ابواب فقهی را بررسی نموده و مسائل آن را استخراج و استنباط نماید، لیکن این فراغت و وسعت وقت الان برای فقهاء ممکن نیست.
مرحوم آیه الله فاضل رحمه الله می‌گفتند که بعد از رأی مجلس خبرگان به رهبری آیه الله خامنه‌ای حفظه الله، به اتفاق دو سه نفر دیگر به محضر برخی مراجع از جمله مرحوم آیه الله گلپایگانی مشرّف شدیم. ایشان بعد از تقدیر از رأی خبرگان به آیه الله خامنه‌ای، از ایشان می‌پرسند که آیا از باب این که کسی توانایی اداره‌ی کشور را نداشته است به ایشان رأی داده‌اید؟ مرحوم آیه الله فاضل رحمه الله گفته بودند که ما بیشتر از ده نفر در مجلس خبرگان به رهبری ایشان رأی دادیم و ما بعد از بررسی و قطعی شدن این که ایشان مجتهد مطلق هستند به ایشان رأی دادیم؛ بعد آیه الله گلپایگانی از این رأی ایشان بسیار تقدیر می‌نمایند.
تعبیری که آیه الله گلپایگانی به من (آیه الله علم الهدی)‌ داشتند هم این بود که [بعد از ارتحال حضرت امام خمینی رحمه الله] امر دائر به دو چیز بوده، یا این که آیه الله خامنه‌ای رهبر باشند و نظام باقی بماند و یا این که پهلوی برگردد و مملکت را به او بدهیم؛ که مسلّماً نجات اسلام و انقلاب در انتخاب حضرت آیه الله خامنه‌ای حفظه الله به رهبری نظام بوده است.

نظرات (۱)

سلام علیکم برادر قول صاحب جواهر برای ما حجیتی ندارد شما لطف بفرمایید از قول امام معصوم مشروعیت ولایت فقیه و اختیاراتش راثابت کنید و جواب اینهمه روایات در نهی از قیام و انقلاب تا زمان خروج سید خراسانی را ارایه کنید
«ایّاک ان تّنْصِبَ رَجُلاً دوُنَ الحُجَّهِ فتصدِّقَهُ فی کُلِّ ما قالَ» (بحار، ج 1، ص 90)
امام صادق علیه‌السلام فرموده است:
«بپرهیز از اینکه بدون دلیل کسی را برای خود برگزینی و بدون چون و چرا تمام گفته‌های او را تصدیق نمائی»

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی