۱۴۰۳ سه شنبه ۲۵ ارديبهشت

جلسه بیست و یک

دوشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۵، ۰۷:۵۲ ق.ظ

درس خارج فقه

فقه حکومتی

جواز اقامه حکم در عصر غیبت

بسم الله الرّحمن الرّحیم
جلسه‌ی بیست و یکم، ‌دوشنبه 24 آبان‌ماه 1395 – 14 صفر 1438

مقدّمه
آخرین بحثی که در تتبّع نظریات مرحوم محقّق ثانی رحمه الله به آن می‌پردازیم، بررسی ادلّه‌ی ولایت فقیه است.
مسأله‌ای که نوع برخورد فقهای عصر ایشان با فقهای متقدّم را متفاوت می‌کند این است که اینها درصدد اثبات ولایت فقیه و بیان ادله برآمدند؛ یعنی بنا بر این شده که با ادله ولایت فقیه را اثبات کنند.
این شاید یکی از جهات قوت نظریه ولایت فقیه است که از نظر فقهای صدر اوّل مسأله‌ای مفروغ عنه و برایشان ثابت بوده و لذا برایش دلیل نمی‌آوردند، لیکن فقهاء مرحله‌ی دوم، وارد مباحث استدلالی ولایت فقیه شدند و درباره‌ی مطلب جدّی‌تر بحث کردند و به عنوان یک مسأله آن را مورد بحث قرار دادند؛ ولو که قبلاً در بین مسائل فقهی از آن بحث کرده بودند، ولی فقهای این عصر مسأله ولایت فقیه را مورد بحث جدّی فقهی قرار دادند و درباره‌ی آن بحث کردند. این تحوّل در متد بحث است، مبانی زیاد فرقی نکرده، بلکه متدها فرق کرده است و چنین نیست که متأخّرین بر خلاف مبنای قدما چیزی را بگویند و یا مبانی فقهای قبل را رد کنند، بلکه مبانی ایشان را قبول کرده‌اند و اختلاف در مبادی اجتهاد نبوده، بلکه در متد و نوع اجتهاد است.
لذا نوآوری‌های فقهای مرحله‌ی ثانی در متد استنباط و در روش بحث است و اینها مطالب را به عنوان ادلّه بیان کرده‌اند.

دو مبنای استدلالی محقّق ثانی بر ولایت فقیه
مرحوم محقّق ثانی رحمه الله در استدلال بر ولایت فقیه دو مبنای استدلالی داشته و بر اجماع و سنّت استدلال کرده‌اند. بعداً نظر محقّق اردبیلی رحمه الله را بررسی خواهیم کرد که ایشان بحث ولایت فقیه را یک مسأله‌ی کلامی می‌دانند و با ادلّه‌ی عقلی آنرا ثابت می‌کنند.
محقّق ثانی معتقدند که بر ولایت فقیه اجماع است؛ یعنی ولایت عامّه و مطلقه اجماعی است.
اینجا از چگونگی اجماع بحث نمی‌کنیم که منقول است یا محصل، این مباحث مربوط به آینده است و فعلاً در صدد تتبّع آراء هستیم.
مرحوم محقّق رحمه الله فقط اشاره‌ای به اجماع می‌کنند و به کیفیّت استدلال اشاره‌ای نمی‌کنند. در ادامه روایاتی را ذکر فرموده و به آنها استناد می‌کنند و نیز می‌گویند که روایات دیگری هم در این زمینه هست؛ عمده‌ی استدلالشان هم به مقبوله‌ی عمر بن حنظله است.
نکته‌ای که برای ما جالب است این است که در بیان جواز اقامه‌ی نماز جمعه در زمان غیبت و در زمانی که جواب مانعین را می‌دهند، می‌فرمایند:
لأنّهم علیهم السّلام قد نصبوا نائبا على وجه العموم، لقول الصّادق علیه السّلام فی مقبول عمر بن حنظلة: «فإنّی قد جعلته علیکم حاکما»
استدلالی که محقّق در اینجا دارند -هرچند برخی می‌گویند ولایت عامه با این مقبوله ثابت نمی‌شود- این است که به تناسب حکم و موضوع، حاکمی -یعنی قاضی‌ای که امام تعیین فرموده‌اند- این نیست که فقط قضاوت کند و متولّی حکومت نباشد؛ درباره‌ی این در جای خودش بحث می‌کنیم.
مرحوم محقّق ثانی رحمه الله در بحث جواز اقامه‌ی نماز جمعه در زمان غیبت، به این فراز روایت استدلال می‌کنند:
فانی قد جعلته علیکم حاکما
در این عبارت (قد جعلته علیکم حاکما) علیکم جار و مجرور است که بر حاکم مقدم شده و در واقع تقدیم ما حقّه التأخیر شده است که این تقدیم مفید حصر است؛ یعنی حاکمیّت منحصر در فقیه است و اینکه حاکمیت منحصر در فقیه است یعنی هر حکومتی غیر از حکومت فقیه طاغوت است و اصلاً مشروع نیست.
کسانی که معتقدند این حاکمیّت قضاوت است و انحصارش درست نیست، اینها بیشتر محکوم جوّ حاکم بودند که دوران اختناق بوده و احتمال نمی‌دادند که قبل از ظهور امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشّریف بشود حکومتی تشکیل داد. مرحوم شیخ انصاری رحمه الله در عراق بودند و عثمانی‌ها مسلّط بودند و بر مردم ظلم می‌کردند و قاجاریه هم که نفوذ زیادی داشتند، مردم هم اینها را جوری پذیرفتند که انگار اینها حکومت حقه هستند.
مرحوم شیخ انصاری رحمه الله در چنین فضائی بودند که مردم مایوس بودند و حتّی احتمال نمی‌دادند که مسأله‌ی ولایت فقیه مطرح شود و ولی فقیه حکومت کند.
مرحوم محقّق ثانی رحمه الله و خصوصاً مقدّس اردبیلی رحمه الله هم در زمان صفویه بودند که شیعه در حاکمیّت نفوذ کرده بود و اینها امیدوار بودند و چنین نظریه ای را بیان کردند.
اینکه محقّق ثانی رحمه الله در بحث نماز جمعه به این مقبوله استدلال می‌کنند، یعنی حاکم فقط قاضی نیست، بلکه حاکم مطلق مراد است و الا قضاوت چه ربطی به اقامه‌ی نماز جمعه دارد که به اذن او باشد؟ اقامه‌ی نماز جمعه به قاضی مربوط نیست و اینکه ایشان عبارت «قد جعلته حاکما» را دلیل بر جواز اقامه‌ی نماز جمعه گرفته است بیانگر این است که حاکم بر نماز جمعه ولایت دارد.

نظر مرحوم مقدّس اردبیلی در ولایت فقیه
مرحوم مقدّس اردبیلی علاوه بر اینکه عابد و زاهد کم نظیری بوده و در عرفان و کرامات و سیر و سلوک برجسته بوده‌اند، فقیهی متبحّر هم بوده‌اند. در سلسله‌ی فقهاء ایشان نظریّات قوی داشته و نظریات مبناسازی داشته‌اند و بسیاری از مشاهیر شاگردان ایشان بودند؛ حتّی شاه عباس هم ایشان را به اصفهان دعوت کرده بود، ولی ایشان نپذیرفتند.
مرکز فقه در آن زمان جنوب لبنان بود؛ ولی حوزه‌ی نجف با تلاش‌های مقدّس اردبیلی اداره می‌شد و متد اجتهادی ایشان بسیار بازتر و قوی‌تر از محقّق ثانی بود. ایشان مسأله‌ی ولایت فقیه را یک مسأله‌ی کلامی می‌دانند و در استدلال و اثبات آن قبل از طرح ادلّه‌ی نقلیه وارد استدلال عقلی می‌شود.
ایشان بیشتر در مسأله‌ی نماز جمعه این مسأله را مطرح می‌کنند، اما قائل به ولایت عامّه هستند و کسی هستند که تعبیر ولایت علی الاطلاق را مطرح می‌کنند.
ایشان مسأله را با نگاه کلامی بحث می‌کنند. در عبارتی در کتاب مجمع الفائده و البرهان -که کتاب مفصّلی است و از بزرگترین تألیفات ایشان است- می‌فرمایند:
نعم ینبغی الاستفسار عن دلیل کونه حاکما على الإطلاق، و عن رجوع جمیع ما یرجع إلیه علیه السّلام إلیه، کما هو المقرر عندهم.
این تعبیرات بسیار پخته و پرمفهوم است؛ می‌فرمایند «سزاوار است که از دلیل این که فقیه حاکمیت علی الاطلاق دارد استفسار کنیم» و در عبارت بعدی به عمومیّت ولایت فقه اشاره کرده که به همان دلیل رجوع کردن همه آنچه به امام رجوع می کنیم، باید در زمان غیبت به فقیه مراجعه کرد؛ همانطور که این مطلب در بین فقهاء مقرّر است.
ایشان این مسأله را مفروغ عنه گرفته‌اند، یعنی از نظر فقهای سلف، مسأله‌ی ولایت فقیه، کاملاً پذیرفته شده است و حاکمیّت فقیه علی الاطلاق است و به همه‌ی اموری که به امام رجوع می شود، به فقیه رجوع می‌شود.
فیمکن أن یقال: دلیله الإجماع، أو لزوم اختلال نظم النوع، و الحرج و الضیق المنفیّین عقلا و نقلا، و بهذا اثبت البعض وجوب نصب النبی أو الإمام علیه السّلام، فتأمل.
یا اینکه در بیان استدلال بگوییم دلیل آن، به وجود آمدن اختلال نظم نوع است و دچار شدن جامعه به حرج و ضیق در صورت عدم حاکمیّت فقیه است که عقلاً و نقلاً منفی است.
و بهذا اثبت البعض وجوب نصب النبی أو الإمام علیه السّلام، فتأمل.
همان دلیلی که دلالت بر وجوب رجوع به پیغمبر و وجوب نصب امام می‌کند، دلیل است برای حاکمیّت فقیه.
در تعبیر ایشان تعبیر به ولایت مطلقه شده است و همچنین «علی الاطلاق» گفته است که ایشان اولین کسی است که این تعبیر را به کار برده‌اند.
دوم این که از این که در آخر کلام «فتأمّل» گفته‌اند، حدس می‌زنیم که گویا خودشان تأمّلی داشته و توجه داشته‌اند که دلالت اختلال نظم بر وجوب حاکمیّت فقیه دلیل محکمی نیست؛ چون لزوم جلوگیری از اختلال نظم، هرچند دالّ بر وجوب تشکیل حکومت در زمان غیبت امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشّریف است، اما این که حکومت را با نظام ولایی باید تشکیل داد، این دلیل آن را ثابت نمی‌کند.
نتیجتاً این دلیل خوبی برای تشکیل حکومت است، ولی دلیل برای ولایت فقیه نمی‌شود لذا ایشان در پایان عبارت «فتأمّل» فرموده‌اند.
پس برای اثبات ولایت فقیه دلیل دیگری لازم است و بایستی مسأله‌ی نیابت را با ادلّه‌اش به این دلیل ضمیمه کرد. پس این دلیل (جلوگیری اختلال نظم) دلیل مستقلّی بر اثبات ولایت فقیه نیست، بلکه فقط دلیل مستقل بر لزوم اصل حکومت است.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی