اگر کسی مانند عباس (علیه السلام) نافذالبصیره شد، همه چیزش به ولایت گره می خورد
اگر میخواهید تاسوعای تان کاربردی باشد، باید خود را با تابلوی حضرت ابالفضل (علیه السلام) تطبیق دهید؛ اگر کسی نافذ شد، همه چیزش به ولایت گره می خورد و حتی باید شبیه او هم باشد؛ قمر بنی هاشم (علیه السلام) سه شبانه روز آب نخورد و وقتی به شریعه فرات رسید، همین که یاد عطش حسین افتاد، آب را رها کرد.
به گزارش alamolhoda.com ، آیت الله علم الهدی در چهارمین جلسه از سلسله جلسات عزاداری سیدالشهدا(ع) در مسجدالعلی ظهر امروز و همزمان با تاسوعای حسینی بیان داشت
أَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ الَّذی سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ أَطاعَ اللهَ فی سِـرِّهِ وَ عَلانِـیَـتِـهِ، أَلسَّلامُ عَلى شَهیدِ الشُّهَدآءِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّمآءِ، أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ، لَعَنَ الله ظالمیک من الأوَّلینَ وَ الآخِرین، وَ رَزَقَنا الله طَلَبَ ثارِکَ معَ إمامٍ مَنصور (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء)
فَقَد قالَ الصّادِق(ع): «کانَ عَمُّنَا العَبّاسُ بنُ عَلِیٍّ نافِذَ البَصیرَةِ، صُلبَ الإیمانِ، جاهَدَ مَعَ أبی عَبدِاللّه ِ و أبلى بَلاءً حَسَنا و مَضى شَهیدَا»؛ در مقام تفسیر ذهنی و تبیین آن تصویری که در کانون اندیشه و فکر ما نسبت به وجود مقدس قمر بنی هاشم(ع) است، اگر ما بخواهیم امتیازات ابالفضل(ع) و نقطه های برجسته شخصیتی آن حضرت را نشان دهیم، هرکدام نظریه خاصی خواهیم داشت؛ بعضی جمال و ویژگی های ظاهری آن حضرت و بعضی دیگر صلابت، دلاوری و قهرمانی آن حضرت را نشان می کنند و هر کدام نظریه خاصی در مورد تبیین نقطه های برجسته شخصیت قمر بنی هاشم(ع) دارند؛ اما منطق ولایت و عصمت امام صادق(ع) در تبیین نقاط برجسته شخصیتی ابالفضل العباس(ع)، دو خصوصیت است؛ اولا «نافذ البصیره» بودن و دوم «صلب الإیمان» بودن و از آنجا که امام صادق(ع) نافذ البصیره بودن را مقدم قرار داده اند، مهم تبیین این ویژگی حضرت است.
امروز در خطبه دوم نماز جمعه تبیین نافذ البصیره بودن قمر بنی هاشم(ع) را عرض کردیم اما آن چه در آن جا بحث نشد، معنای نافذ البصیره بودن است که در این جا به سبب استعداد بینشی که در حضار وجود دارد، عرض می کنیم.
نافذالبصیره بودن ابالفضل(ع) به عنوان الگوی عملی و رفتاری در این موقعیت حساس انقلاب برای تشخیص تکلیف خود در این عرصه بسیار قابل توجه است؛ از یک عنوان که امام صادق(ع) برای قمر بنی هاشم قرار دادند و نمایه ای که از شخصیت ایشان تبیین می کنند، می توانیم تابلوی الگویی برابر بینش خود نصب کنیم و در همه بحران ها و فراز و نشیب های سیاسی که در جامعه به وجود می آید، موقعیت را شناخته و تکلیف خود را انجام دهیم.
بصیرت دو قسم است؛ یکی ارادی است و دیگری انفعالی؛ گاهی شما یک تابلوی زیبا یا منظره خرمی را نگاه می کنید و از نگاه کردن کل منظره لذت می برید اما در این عرصه به دنبال چیزی نمی گردید و اتفاقا اگر یک نکته برای شما جلب توجه کند، از آن چه دیده اید، چیزی به ذهن شما خطور می کند
مثلا در احوالات گالیله می گویند که او یک پزشک بود و اصلا ستاره شناس نبود، اما وقتی برای مراسم مذهبی به کلیسا رفت و چلچراغ کلیسا نظر او را به خود جلب کرد؛ بعد از آن موفق شد تلسکوپ را اختراع کرده و به وسیله آن منظومه شمسی را کشف کند؛ نگاه او یک بصیرت ارادی نبود، بلکه یک حرکت انفعالی بود.
گاه نگاه ها و بصیرت ها انفعالی است و انسان به دنبال چیزی نیست، اما در همین نگاه بعضی جریان ها و حقایق برای انسان جالب توجه قرار می گیرد و اندیشه و فکری در ذهن او تولید می شود؛ یعنی تحت تأثیر قرار گرفته و این نگاه مغز او را فعال کرده است؛ این اندیشه، بصیرت انفعالی است.
گاهی بصیرت، ارادی است؛ از همان اول انسان فکری دارد و در نگاه خود به دنبال چیزی می گردد و می خواهد عکس العمل جمع را در برابر یک اتفاق سیاسی دریابد و فکری را که قبلا برای او به وجود آمده، در نتیجه برخورد اجتماع یا تأیید می شود و یا رد؛ این بصیرت ارادی است یعنی انسان به خاطر فکر خود حقیقتی را تعقیب می کند و به تولید فکر می رسد.
کسانی که در کربلا به لشگر عمر سعد آمده بودند، دو جور بصیرت داشتند، هم انفعالی و هم ارادی؛ جمعیت لشگر عمر از سه دسته تشکیل شده بود؛ دسته اول کسانی که دشمن خدا، ضد پیامبر(ص)، اسلام و از بنی امیه بودند و به منظور براندازی اسلام و عترت پیامبر(ص) وارد کربلا شده بودند.
شمر از همان افراد دسته اول بود که جزو خوارج بوده و از دشمنان خاص امیر بود و برای براندازی اهل بیت به کرلا آمده بود؛ وقتی مانند امروز عصر، شمر وارد کربلا شد، عمر که تا آن لحظه فکر می کرد بتواند مسأله را بدون جنگ تمام کند، وقتی شمر فرمان ابن زیاد را آورد، تصمیم به جنگ گرفت، پس بصیرت او بصیرتی ارادی بود و برای تفکر خود، تقابل با امام حسین(ع) را فرصتی دید که می تواند فکر خود را در آن عرصه عملی کند، از همین رو به عمر سعد گفت یا با حسین(ع) می جنگی و یا از فرماندهی لشگر کنار می کشی تا من آن را بر عهده گیرم؛ لذا وقتی سیدالشهدا(ع) صبح روز بعد فرمودند «چرا خون مرا حلال می دانید؟»، یکی از افراد دشمن گفت «به خاطر بغض با پدرت»؛ این افراد هدف داشتند و اعتقاد و خط سیاسی شان جنگ با تبار امیرمؤمنان(ع) بود.
دسته دوم کسانی بودند که برای آن ها زندگی کردن مطرح بود تا در سایه امنیت و رفاه زندگی خود را بگذرانند؛ برای آن ها مهم نبود چه کسی پسر پیامبر(ص) است و چه کسی پسر هند جگرخوار و فقط می دیدند که اگر با حسین(ع) بجنگند، از امتیازش می توانند استفاده کنند؛ مشکل امروز جامعه ما هم همین قشر خاکستری ای هستند که برای شان فرقی نمی کند در این کشور 40 هزار مستشار آمریکایی حضور داشته باشند یا سایه فرزند حضرت زهرا(س).
این دسته در هر جریانی که دخول در آن را در راستای زندگی خود ببینند، وارد می شوند و در هر حال به این نتیجه رسیدند که جنگ با امام حسین(ع) به عنوان امتیاز محسوب می شود؛ این افراد آن قدر زیاد بودند که وقتی به طرف کربلا آمدند، عمرسعد به عبیدالله بن زیاد پیام داد «نمی توانیم تدارک غذای آن ها را ببینیم» و عبیدالله فرمان مصادره انبار های خرمای کوفه را صادر کرد و به آن ها گفت برای خود سپر خرما بردارند؛ آن ها به این نتیجه رسیده بودند که از این راه به زندگی می رسند، در نتیجه بصیرت شان انفعالی بود.
دسته سوم کسانی بودند که در هر حال قدرت یابی سیاسی آن ها را به کربلا آورده بود و می خواستند امتیاز سیاسی اجتماعی در سایه حکومت اموی یزید بگیرند و آدم های سابقه دار زیادی در بین آن ها بودند، از جمله ثمنه بن جندق که وقتی 18 ساله بود، در جنگ احد در رکاب پیامبر(ص) شرکت کرد و در سن 80 سالگی جزو لشگریان عمر سعد شد، یا شبث بن ربعی که رزمنده امیرمؤمنان(ع) در جنگ صفین بود و تبدیل به رزمنده عمر سعد در مقابله با حسین بن علی(ع) شد؛ حارث بن حوط نیز در جنگ جمل در رکاب امیرمؤمنان(ع) با اصحاب جمل می جنگید و مبارزه می کرد.
این افراد چون هدف شان وزیر و وکیل شدن و در حاشیه بنی امیه جاه و مقام تحصیل کردن بود و با اراده، فکر، نظر و هدف آمدند پس بصیرت شان ارادی بود.
تاسوعای حسینی باید تاسوعای کاربردی برای زندگی ما باشد یعنی باید این 120 هزار لشگر جامعه اموی بود را در پهنه جامعه تقسیم کرد؛ چنین انسان هایی وجود دارند؛ عده ای ضد انقلابند که از همان اول بنای جنگ با نظام، انقلاب، امام(ره) و رهبری داشتند؛ عده ای هم می خواهند زندگی کنند و دسته سوم کسانی هستند که با همه سوابق و پیشکسوت بودن در انقلاب، منافع سیاسی و اقتصادی شان اقتضا می کند سینه به سینه رهبر بایستند، هرچه ایشان می گوید، خلافش را بگویند و خلافش را عمل کنند.
در لشگر امام حسین(ع)، سر سلسله و فرمانده و چهره شفاف در همه آن ها که جلوی صف بود، وجود اقدس قمر بنی عاشم(ع) است که امام صادق(ع) فرمودند«کانَ عَمُّنَا العَبّاسُ بنُ عَلِیٍّ نافِذَ البَصیرَةِ، صُلبَ الإیمانِ، جاهَدَ مَعَ أبی عَبدِاللّه ِ و أبلى بَلاءً حَسَناً»؛ آن 72 یا 120 نفری هم که دنبال او ایستاده بودند، نافذ البصیره بودند؛ این ها چه بصیرتی داشتند که نافذ بود؟
این 72 نفر چند خصوصیت داشتند؛ اولا این که زندگی کردن برای آن ها مطرح نبود؛ زهیر بن قین به امام حسین(ع) فرمود «ای پسر پیامبر(ص)، من دوست دارم هزار بار کشته شده و زنده شوم و باز هم در رکاب شما فداکاری کنم» یعنی اگر هر دفعه که کشته می شوم یک دقیقه طول بکشد، شما هزار دقیقه بیشتر زندگی کنید؛ این را کسی می گوید که رییس قبیله است، قدرت دارد، ثروتمندترین مرد عراق است و از نظر موقعیت اجتماعی و سیاسی کسی است که در زمان عثمان، امیرمؤمنان(ع) و زمان معاویه به دنبال این بودند که او را جذب کنند و حتی زمان امیرمؤمنان(ع) هم جذب ایشان نشد اما امام حسین(ع) او را چنان گرفته بود که همه چیز حتی زن و بچه اش را رها کرد.
دیگر این که نظر مردم هم برای آن ها مهم نبود که بگویند او آدم عاقلی است یا بی عقل است که به جای این که به دنبال جریان در رأس قدرت بیاید، دنباله جریان ضعیف منزوی بایکوت شده را گرفته؛ این نافذ البصیره فقط خدا را می بیند؛ خدایی که یک مظهر دارد و آن مظهر وجود مقدس امام حسین(ع) است پس هر چه دارم برای او است.
هرچه قمر بنی هاشم(ع) می دید و همه هستی و وجودش در حسین(ع) بود؛ اگر امام تشنه بود، او هم باید تشنه می بود و غیر حسین(ع) چیزی نداشت، چرا که نافذالبصیره بود.
امام راحل چه راهی را برای ما باز کرد؛ مقام ولایت آمد که حجت امام زمان(عج) است؛ نافذ البصیره کسی است که دنبال این آقا راه بیفتد و هرجه او نظر می دهد انجام دهد.
ما سر یک قدمی قرار گرفته بودیم که استکبار و آمریکا همه چیز ما را با فتنه بگیرد؛ در شرایطی که هر چه جلوتر می رفتیم، بیشتر در آن باتلاق فرو می رفتیم، اما یک مرتبه دو قلم از رهبر انقلاب روی کاغذ می رود و چنان جلوی دشمن را سد می کند که نشان می دهد این کار یک بشر عادی نیست و دارد از جایی حمایت می شود که تصرف ولایی داشته باشد؛ نافذ البصیره بودن یعنی این را ببینیم نه این که ببینیم چه کسانی در انتخابات پیروز می شود یا تحلیلی روی حرف رهبری اظهار شود.
مادر شهید احمدی روشن چند روز پیش به مشهد آمده و به دیدار من آمد و از استعداد و قدرت نبوغ فرزندش می گفت؛ می گفت همه زندگی ما را پای جریان هسته ای ریخت؛ مادر، پدر، زن و زندگی اش انقلاب، نظام و آقا شده بود و همه چیزش را وسط قضیه ریخت؛ می گفت من مادرم، نمی توانم ببینم همه چیز هایی که برایش زحمات کشید، همه اش از کار افتاده و فرزند من هم از بین رفته است.
اگر می خواهید تاسوعای تان کاربردی باشد، باید خود را با تابلوی حضرت ابالفضل(ع) تطبیق دهید؛ اگر کسی نافذ شد، همه چیزش به ولایت گره می خورد و حتی باید شبیه او هم باشد؛ قمر بنی هاشم(ع) سه شبانه روز آب نخورد و وقتی به شریعه فرات رسید، همین که یاد عطش حسین افتاد، آب را رها کرد.
چنین فردی به جایی می رسد که بالا می رود و هیچ چیز جلودارش نیست؛ به جایی می رسد که مانند امروز عصر وقتی لشگر یک مرتبه به خیام حرم حمله کردند، در حالی که همه غرق در اسلحه بودند، سیدالشهدا(ع) خطاب به قمر بنی هاشم فرمودند «بنفسی أنت یا أخاه»؛ حجت بالغه الهی و امام زمان می گوید «جانم به قربانت»؛ وقتی لشگر صلابت قمر بنی هاشم را دیدند، همگی میخکوب روی زمین ایستادند و جرأت نکردند جلو روند.