۱۴۰۳ جمعه ۰۲ آذر

آغازین بخش از گفت‌و‌‌شنود ما با آیت‌الله سیداحمد علم‌الهدی، امام جمعه محترم مشهد مقدس درباره خاطرات وی از منش سیاسی و اخلاقی رهبر معظم انقلاب را در روز گذشته از نظر گذراندید. اینک واپسین بخش از این گفت‌و‌گو پیش روی شماست. 

در حاشیه مطلب، سؤال می کنم که آیا برخوردهای افرادی مانند شیخ علی تهرانی، آیت‌الله قمی را به مخالفت با نظام سوق داد یا تحریکاتی هم از سوی ضد انقلاب صورت می‌گرفت؟

بله، جماعتی که با نظام مسئله داشتند، از همان اول ایشان را علیه نظام تحریک کردند که آقا! دادگاه انقلاب فلانی را بیخود گرفته است! اموال فلانی را بیخود مصادره کرده‌اند! یا مثلاً در فلان‌جا، فلان مشکل پیش آمده است و دائماً اینها را در نظر مرحوم آیت‌الله قمی بزرگ می‌کردند. جریانی را خود من شاهد بودم. از تهران به مشهد و منزل آقای قمی رفته بودم. در ماه‌های اول پیروزی انقلاب بود... 

سال 58؟

بله، اوایل سال 58 بود. به منزل ایشان رفتم که دیداری تازه کنم. سال‌ها با ایشان محشور بودم. دیدم یک نفر معتاد در آنجا هست که دارد سیگار می‌کشد و مسخره‌بازی درمی‌آورد و همه هم دارند به او می‌خندند! کمی نشستم تا آقای قمی تشریف آوردند. ایشان که آمدند، دیدم اطرافیان به آن مرد اشاره کردند که بلند شو بیا! این فرد معتاد را آوردند و لباس‌هایش را در مقابل آقای قمی کندند و گفتند: این آقا را برده و شلاق زده‌اند و این هم آثار شلاقى نمی‌دانم دزد بود، قاچاقچی بود، چه بود که او را آورده بودند، ولی همه چیز به او می‌آمد! آقای قمی هم به محض اینکه چشمش که به بدن او افتاد، حالش به هم خورد و اوقاتش تلخ شد!ما همان جا نشسته بودیم که آقای مطهری، دادستان انقلاب مشهد آمد. اوقات آقای قمی تلخ بود و تا می‌توانست به این شیخ حمله کرد که: شما به چه مجوز شرعی بدن یک انسان را این‌جور مجروح کرده‌اید؟... ایشان از جنبه روحی، بسیار احساسی بود و ضد انقلاب‌هایی که در بیت ایشان بودند، کم‌کم از آقای قمی آدمی را ساختند که مقابل امام ایستاد! درخواست‌هایی هم که ایشان داشت قابل اجرا نبود. اگر می‌خواستند اجرا کنند، باید فاتحه انقلاب را می‌خواندند. هر ساواکی که دستگیر می‌شد، خانواده‌اش به خانه آقای قمی می‌‌ریختند و زن و بچه آن فرد نزد ایشان، گریه، شکایت و آه و ناله می‌کردند! طرف ساواکی و شکنجه‌گر بود و آقای قمی از او حمایت می‌کرد! وقتی می‌دید به حرفش ترتیب اثر نمی‌دهند، اوقاتش تلخ شد و کم‌کم با خود امام در افتاد و به مواضع علیه انقلاب و امام کشیده شد. 

همانطور که اشاره کردید، فرزند ایشان آقای سیدمحمود قمی- که اخیراً هم از دنیا رفت- در سوق دادن ایشان به این وضعیت بسیار مؤثر بود. او چندی بعد از آن تاریخ، به خارج فرار کرد و سال‌ها در رادیو‌های بیگانه، به نظام و رهبری توهین می‌کرد. او پس از سال‌ها به ایران بازگشت و ظاهراً با کمک شما توانست با رهبر معظم انقلاب دیدار کند. از حاشیه‌های آن دیدار برای ما بفرمایید، چون قاعدتاً ماجرای جالبی است؟

من در جلسه دیدار حضور نداشتم. آقامحمود به من گفت: می‌خواهم آقا را ببینم!داخل پرانتز عرض کنم که ایشان پس از خروج از ایران، یک مدت به سوریه پناهنده شد. بعد به لندن رفت و هر جا هم که توانست با ضد انقلاب همکاری کرد. هر شب در بی. بی. سی به نظام و مسئولان آن هم، هرچه می‌خواست، می‌گفت. وقتی خواست به ایران بیاید، آقا فرمودند: کاری به او نداشته باشید و بگذارید بیاید! برحسب دستور آقا، به ایران که آمد کاری به او نداشتند! البته خودش این‌طور فکر نمی‌کرد و تصور می‌کرد دستگیرش می‌کنند، ولی وقتی با این برخورد آقا روبه‌رو شد، خیلی خجالت کشید و شرمنده شد. آقا محمود با آقای طبسی خیلی بد بود. آقای طبسی هم از بس از دست او ناراحتی کشیده بود، حاضر نبود به او اجازه ملاقات بدهد. اینجا بود که آقامحمود به من گفت: صحبتی بکن بروم آقا را ببینم. بنده هم به آقای محمدی گلپایگانی زنگ زدم و گفتم :ایشان می‌خواهد بیاید آقا را ببیند، آقا اجازه می‌دهند؟ آقا هم درجواب فرموده بودند: من که هرسال به مشهد می‌آیم، هر وقت آمدم بیاید، لازم نیست تهران بیاید! 

در چه سالی؟

حدوداً سه چهار سال پیش. بعد از مدتی که آقا به مشهد تشریف آوردند، آقامحمود مرتباً به ما تلفن می‌زد که: حالا که آقا به مشهد آمده است، پس چه شد؟ به آقای محمدی گفتیم و ایشان گفت: الان حال آقا، حالِ چنین ملاقاتی نیست، برای استراحت آمده‌اند، باشد برای موقع دیگری! خلاصه یک جوری قضیه را گذراندیم تا آقا به تهران برگشتند. دو سال پیش که آقا به مشهد تشریف آوردند، خودشان موضوع را مطرح کردند و از آقای طبسی پرسیدند: از آقامحمود چه خبر دارید؟ آقای طبسی گفتند: شنیده‌‌‌ام از زن و بچه‌اش جدا زندگی می‌کند، در خانه آقای قمی اتاقی گرفته است و زندگی می‌کند والبته اعضای بیت هم او را به خوبی جمع وجور نمی‌کنند و وضع خوبی ندارد! آقا مجدداً خاطراتی را از گذشته مرحوم آقای قمی نقل کردند و از من پرسیدند:شما ازایشان چه خبر دارید؟ قضیه تلفن‌هایش را که قبلا به آقای محمدی گفته بودم، راتعریف کردم. عرض کردم: شما فرموده بودیدوقتی آمدم مشهد بیاید، بعد هم که تشریف آوردید، آقای محمدی گفتند: شما حال ملاقات ندارید!این راهم بگویم که در آن دوره، وضع آقا محمود هم به هم ریخته بود و چندان تعادل نداشت! آقا فرمودند: «حالا بگویید بیاید.» گفتم: «آقا! الان مصلحت نیست با شما تماس بگیرد، تا جایی که من خبر دارم تعادل ندارد.» آقای محمدی خندید و گفت: «دائماً اصرار داشتید بیاید، حالا که خود آقا می‌گویند، چرا می‌گویید مصلحت نیست و مانع می‌شوید؟» گفتم: «تا آنجا که خبر دارم وضع روحی‌اش خوب نیست.» آقای طبسی هم حرف ما را تأیید می‌کردند. آقای محمدی گفت: «حالا که آقا می‌خواهند او را ببینند، یک جورهایی خبر بدهید و شبی را معین کردند که بعد از نماز آقا بیاید». 

در حرم حضرت رضا(ع)؟

بله، به هرحال ما، ماجرا را به آقامحمود خبر دادیم. او گفت: ممکن است به آنجا بروم و مرا راه ندهند! راست هم می‌گفت. ممکن بودبرخی محافظان نگذارند او بالا برود. به هرحال گفت: مرا که راه نمی‌دهند و شما بیا با هم برویم. راستش من نمی‌خواستم با او بروم، چون وضعش عادی نبود. درشبی که برای آن ملاقات تعیین شده بود، آقای محمدی زنگ زد و گفت: امشب آقا می‌خواهند به دیدار یک خانواده شهید بروند و امشب نمی‌توانند ملاقات کنند! خلاصه قرار ملاقات به شب جمعه افتاد. آقا محمود مجدداً وسواس گرفت و گفت: تنها نمی‌روم و شما بیا با هم برویم، من می‌ترسم که مرا راه ندهند! شب جمعه بود ومن به او گفتم: چون فردا باید نماز جمعه را بخوانم، نمی‌توانم بیایم، باید برای خطبه‌های فردا مطالعه وخودم را آماده کنم، ولی به آنجا می‌سپارم که رفتی مشکلی پیش نیاید! به بچه‌های خودمان هم سپردم شما به آنجا بروید و وقتی خواست برود راه را باز کنید. 

خلاصه آن شب رفت و خدمت آقا رسید ظاهراً نسبت به ایشان خیلی ابراز خضوع وارادت هم کرده بود. ازحاشیه‌های آن جلسه هم این بوده که ظاهراً قدری آن طرف‌تر، آقای طبسی نشسته بود و آقا محمود به‌قدری حالش بد بود که آقای طبسی را نشناخته و شروع کرده بود بلند بلند انتقاد و بدگفتن به ایشان! آقای طبسی می‌گفت: تعجب کرده بودم چطور مرا دارد می‌بیند و توهین می‌کند! خلاصه قدری حرف زده و برگشته بود. 

آقا به او چه گفته بودند؟

در حدی که آقا به او چیزی بگویند که نبود. حال وروز درستی نداشت!

طبعاً این رویداد، کرامت و بزرگواری رهبری را نشان می‌دهد، چون همه دیده بودند که او دردوره اقامت در خارج و در مصاحبه با رادیوهای بیگانه، چقدر به ایشان توهین می‌کرد!... 

در اینکه آقا، خیلی آقاست که هیچ شکی نیست! اما من مصلحت نمی‌دانستم او با آن وضعیت به دیدن آقا برود، چون می‌دانستم خراب می‌کند که خراب هم کرد و اصلاً آقای طبسی را نشناخت! معتقد بودم از طرف آقا یک نفر برود و تفقدی بکند و پول و هدیه‌ای به او بدهد، ولی ملاقات حضوری صلاح نیست. گفتم که، آقای محمدی می‌گفت: عجیب است! نه به آن اصراری که قبلاً می‌کردی، نه به اینکه حالا آقا خودشان می‌گویند بیاید و شما مخالفت می‌کنید!

شما امام جمعه یکی از شاخص‌ترین شهرهای ایران هستید و آن‌طور که از اخبار و بازتاب‌های مواضعتان برمی‌آید، در میان ائمه جمعه، یکی از معدود کسانی هستید که گفته‌ها ورویکردهایتان، پژواک زیادی دررسانه‌ها دارد. وقتی قرار شد به مشهد بیایید، مسائل حساس مورد نظر رهبری، چه درباره بیوت، چه درباره حوزه پرقدمت این شهر و چه بدنه اجتماعی و مذهبی این شهر، چه مواردی بودند؟در آن دوره، ایشان به شما چه گفتند؟

مشهد برای آقا، نسبت به کل ایران، موضوعیت دارد! نه به عنوان اینکه مشهد وطن آقاست، بلکه به عنوان اینکه مشهد نقطه حساسی است. همه تصور می‌کنند علاقه آقا به مشهد به این دلیل است که هر کسی به وطن خود علاقه دارد، اما این نیست. آقا چنین دیدی ندارند. آقا بر وضع مشهد از همه جای کشور مسلط‌ترند و ما در مشهد کسی را نداریم که بگوید از مشهد چیزی را می‌دانم که آقا نمی‌داند! چه در مورد سوابق و تاریخ مشهد، تقسیم‌بندی اجتماعی آن، نوع مردم، فکرشان، روحانیت و حوزه مشهد، آستان قدس و هر آنچه که در مشهد می‌گذرد، هیچ کس به اندازه خود آقا شناخت ندارد. اخبار مشهد را هم آقا از چند کانال دریافت می‌کنند. این‌طور نیست که بنده بروم و به آقا گزارش بدهم و ایشان فقط حرف مرا بپذیرند یا نماینده ولی فقیه گزارش بدهد و فقط به همان اکتفا کنند. دوستان قدیمی آقا هستند که با ایشان ارتباط دارند. بستگان خود آقا یکی از کانال‌های ارتباطی آقا هستند. افراد دیگری هم هستند که دراین شهرجایگاهی دارند و به آقا خبررسانی می‌کنند. 

بعد از فوت مرحوم آقای عبادی، آقا به بنده فرمودند: این‌طور نبود که ما در مشهد، برای امام جمعگی چندین گزینه داشته باشیم، گزینه من فقط شما بودید! نظرم این بود که امام جمعه مشهد، یک مشهدی اصیل باشد. ! در بین علمای مشهد، غیر از آقای طبسی، مشهدی اصیل نداریم... نظر آقا این بود که بنده درمقام امام جمعه، بیشتر در مباحث فرهنگی و ترویجی کار کنم، چون در مسائل اجرایی نماینده ولی فقیه در مشهد حضوردارد و کلاً اعتقادشان بر این است که این نوع کارها، با اشراف و تسلط خود آقای طبسی صورت بگیرد. ایشان فرمودند: به هر حال آقای طبسی نماینده ولی فقیه درخراسان هستند و وضعیت به شکلی در نیاید که این تصور ایجاد شود که بین ایشان و امام جمعه مشهد اختلافاتی وجود دارد! می‌دانم شما به آقای طبسی علاقه‌مند هستید... داخل پرانتز عرض کنم که بنده از بچگی، به دلیل تقوایی که در آقای طبسی می‌دیدم، مرید ایشان بودم و هنوز هم ارادتم فرقی نکرده است. عمر انقلابی آقای طبسی از خود انقلاب بیشتر است! در سال 38 ایشان معمم نبودند اما عبایی روی دوش می‌انداختند و در منزل آقای عندلیبیان در بازار سرشور منبر می‌رفتند و حرف‌های انقلابی می‌زدند و بنده از همان زمان پای منبر ایشان می‌رفتم و مرید ایشان بودم. 

آقا فرمودند: می‌دانم شما به آقای طبسی علاقه دارید و این از جمله دلایلی بود که بنده را انتخاب کردند. بعد هم فرمودند: «نمی‌خواهم شما در مسائل اجرایی داخل شوید، مشهد زمینه مناسبی برای کارهای حوزوی و دانشگاهی دارد و شما تلاش کنید قشر روشنفکر و حوزوی را به انقلاب نزدیک کنید، شما روی برنامه‌های فرهنگی کار کنید» و بنده هم به مشهد آمدم و همین کار را کردم. 

روحانیت مشهد از ابتدای آغازنهضت اسلامی، رویکرد خاصی نسبت به انقلاب داشت. در دوره حضرت امام هم، چندان فرصتی برای جذب آنها پیش نیامد. آقا در دوران رهبری خود، نه تنها در مشهد، بلکه در قم و بسیاری از نقاط کشور، خیلی‌ها را که قبلاً بی‌تفاوت بودند، جذب انقلاب ونظام اسلامی کردند. در این باره از عملی شدن این رویکرد در مشهد چه خاطراتی دارید؟ 

در مورد روحانیت مشهد و موضع‌گیری آنها پس از انقلاب، همه می‌دانیم که حضرت امام مشرب فلسفی داشتند و علمای مشهد هم بعضاً، مواضع شدیداً ضد فلسفی داشتند و لذا به طور طبیعی، زاویه‌ای بین اینها و امام وجود داشت. البته این، به‌رغم آن بود که بخش‌هایی از همین آقایان، در مبارزات هم شرکت داشتند. خدا رحمت کند مرحوم آقای حاج آقا میرزا جواد تهرانی و مرحوم آقای مروارید را که باعث شدند این خلأ تا حدودی پر شود. اینها به حضرت امام علاقه داشتند و در عرصه‌های مبارزه از جمله راهپیمایی‌های انقلاب شرکت می‌کردند و یک مقدار زاویه را پر کردند. منتها بعدها مسائلی که پیش آمد، از جمله مواضع مرحوم آقای قمی، در بعضی از اهل علمِ مشهد بی‌تأثیر نبود و اینها تاحدودی مسئله‌دار شدند و بعضی از آقایان هم تصمیم گرفتند از انقلاب فاصله بگیرند و دیگر در کارها دخالت نکنند! اینها به خاطر شخصیت با عظمتی که از نظر علم و تقوا داشتند، مورد علاقه طلبه‌ها و مردم بودندو فاصله گرفتنشان از انقلاب باعث شد این رویکرد به‌تدریج در محیط طلبگی و روحانیت تبدیل به یک هنجارشود و روحانیت مشهد به دو بخش تقسیم شد. روحانیت حامی نظام و یک بخش هم روحانیتی که برخلاف نظام بود! متأسفانه یک چنین تقسیم‌بندی‌ای، در افواه مردم و روحانیت به وجود آمد. البته الحمدلله این تقسیم‌بندی از بین رفته است و در آن حد نیست. این وضعیت تا وقتی که در مشهد وجود داشت روی مردم، بازار و... تأثیرگذار بود و آقا از من خواستند این مشکل را حل کنیم. الحمدلله ما درطول این چندسال، توانستیم متدینین را به عرصه انقلاب بکشانیم و با حزب‌اللهی‌ها هماهنگ کنیم. 

آن دوگانه دیگر وجود ندارد؟

به شکل و وضعیت قبل، خیر. وضع خیلی بهتر شده است، ولی در عین حال رسوبات آن تفکرات هنوز هست. داریم تلاش می‌کنیم ان‌شاءالله به‌تدریج برطرف شود. به هرحال آقایان هم متدین هستند و وقتی دیدند این دوگانگی به نفع نظام نیست، مواضعشان یک مقدار فرق کرد. ضمن اینکه وقتی آقا به رهبری رسیدند، اینها ایشان را از قدیم می‌شناختند و به ایشان علاقه داشتند. علاقه‌شان به خود آقا، باعث شد اینها به انقلاب نزدیک‌تر شوند و آن خلأ تا حدی جبران شود. چند سال پیش که آقا به مشهد تشریف آوردند، وقتی اینها را دیدند که پای سخنرانی‌شان آمده‌اند تعجب کردند و فرمودند: چقدر خوب کار کرده‌اید، وضع خیلی فرق کرده است! البته متأسفانه هنوز اشکالاتی وجود دارد، چون در این بین، افرادی هستند که دنبال این‌ هستند که برای خودشان پایگاهی غیر از پایگاه انقلاب پیدا و به این وسیله خلأ اجتماعی خود را پر کنند و باعث شده‌اند مشکلاتی به وجود بیاید، ولی به نظر من این مشکلات قابل حل هستند و ان‌شاءالله به تدریج هم حل خواهند شد. 

از جنابعالی متشکرم که به رغم مشغله‌ای که دارید، وقت خود را به این گفت‌وشنود اختصاص دادید. 

من هم ممنونم، ان‌شاءالله موفق باشید.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی